هـمـه با هــم

برای فــردای ایتـــام

مقالات

باورم نمی‌شود هنوز یک هفته از تولد آقا نگذشته که چنین هدیه ارزشمندی به من می‌دهد

متن زیر نامه یکی از فرزندان تحت پوشش موسسه است. این دختر جوان، یکی از شاگردان ممتازی بود که از طرف موسسه خیریه عترت بوتراب به سفر مشهد الرضا اعزام شده بود.

روز، روز شنبه است، خواهرم برای ثبت نام به دانشگاه رفته است، حدودهای ظهر است که خوشحال به خانه برمی‌گردد و به من می‌گوید مژده! از طرف موسسه بوتراب دانش آموزان ممتاز را به مشهد می‌برند، نمی‌دانم چند دقیقه سکوت می‌کنم، آخ باورم نمی‌شود هنوز یک هفته از تولد آقا نگذشته که چنین هدیه ارزشمندی به من می‌دهد، نمی‌دانم گریه کنم یا بخندم، تا سه روز خواب به چشمم نیامد، 26 سالمه ولی هنوز حرم را ندیدم، خدایا خواب می‌بینم یا بیدارم، نه! بیدارم و سه شنبه قرار است از ترمینال حرکت کنیم. احساسم نه نوشتنی است نه بیان کردنی، فقط خدا و امام رضا (ع) می‌دانند در دلم چه خبر است.

مشهد رسیدیم، خدایا کی حرم می‌ریم. سوار ماشین می‌شویم و به سمت حرم حرکت می‌کنیم. گنبد طلایی از دور نمایان است. اینجا قطعه‌ای از بهشت نیست، خود خود بهشت است. چه شکوهی، چه عظمتی، چه جمعیتی و عجب حالی!

آیا این منم که تو مشهدم! اونم تو همچین روزایی، تو ماه ذیقعده، ماه قشنگ سلطان علی ابن موسی الرضا، اذن دخول می‌خونم تا دلم نشکنه حرم نمی‌رم، امام رضا اجازه میدی بیام داخل حرم اشکم جاری میشه، یعنی اجازه دارم داخل بشم، چقدر مهربانی آقا، امام خوبی‌ها و پاکی‌ها، حتی من گناهکار روسیاه رو هم تو حرمت راه میدی، اذان مغربه، نماز را به جماعت می‌خونیم، درهای حرم رو باز می‌کنند، میریم داخل، امام رضا از راه دوری اومدم، بزار دستم به ضریح مبارکت برسه! نمیدونم چی میشه ولی من به ضریح چسبیدم، قربونت برم امام رضا که هیچ کسو دست خالی روانه نمی‌کنی آقاجان.

مولاجان از شما می‌خواهم بانی این سفر را مشمول عنایات خاص خویش بگردانی چون اگر ایشان نبود، من نمی‌توانستم شما را زیارت کنم، آقاجان من هرچقدر هم دعایش کنم، کم است و نمی‌توانم لطف ایشان را جبران کنم، پس خود شما و آقا صاحب الزمان اجرش را بدهید و توفیقاتشان را زیادتر بگردانید. 

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.