هـمـه با هــم

برای فــردای ایتـــام

مقالات

حاشیه نشینی در ایران

معضل حاشیه نشینی یا سکونت گاه های غیررسمی در بخش عظیمی از کشورهای جهان، به ویژه در کلان شهرهای قاره آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی، گریبان گیر مدیریت شهری می باشد.

حاشیه نشینی پدیده ای است اجتماعی و به عنوان معضل اجتماعی مورد توجه جامعه شناسان شهری و سایر علوم مربوط به شهرسازی قرار گرفته است.

آمارهای موجود حکایت از آن دارد که قریب 20 تا 30 درصد ساکنین کلان شهرها در سکونت گاه های ناهنجار زندگی کرده و دست به گریبان معضلات خاص محلات فوق می باشند. حاشیه نشینی مترادف با آسیب ها و انحرافات اجتماعی است اگر چه حاشیه نشینان آسیب زا و منحرف نیستند ولی شرایط و موقعیت جغرافیایی ایجاب می کند تا برای منحرفان، منطقه اخلاقی و فرهنگی خاصی ایجاد شود. زندگی حاشیه نشینی و کنش متقابل اعضای آنها با یکدیگر عامل به وجود آورنده فرهنگ خاصی است که با فرهنگ متداول حاکم بر جامعه تفاوت دارد. خرده فرهنگ زاغه ای از افرادی تشکیل یافته که کم و بیش مشکلات مشابهی دارند و ارتباطات آنها با یکدیگر، ارزش ها و گرایش های جدیدی را پدید می آورد. بنابراین بسیاری از رفتارهایی که در فرهنگ حاکم جامعه، ناهنجار و یا انحرافی تلقی می شوند، در این مکا نها عادی هستند .

شهرنشینی در ایران نیز با بروز و ظهور مشکلاتی چون بی مسکنی و بدمسکنی، معضل حاشیه نشینی و رشد زاغه ها و سکونتهای غیر رسمی، چالش های زیست محیطی ، عدم دسترسی به آب آشامیدنی سالم و بهداشتی، معضل دفع زباله، مشکل ترافیکی و آمد و شد، گسترش انحرافات اجتماعی، مسئله تامین کار، انواع نارضایتی های جمعی و احساس عدم تعلق و بیگانگی با شهر، همراه بوده است. عدم مشارکت، احساس تبعیض، نداشتن روحیه شهروندی، کامروایی های معوق و... از ویژگی های عمده شخصیتی حاشیه نشینان است. حاشیه نشین این احساس را دارد که شهر خانه او نیست. لذا پیوسته در تضاد میان عینیت و ذهنیت به سر می برد. اگر به حاشیه رفتن کامل شود ما با بحران اجتماعی روبرو می شویم و به نظر می رسد که بررسی آن از در حوزه جامعه شناسی بحران قرار گیرد.

در رابطه با مردم حاشیه نشین، شایع ترین نوع واکنش، واکنشی است که آن را می توان در شکل دیالیکتیک طبقاتی تحت عنوان دیالیکتیک جبرانی طبقه بندی کرد. با توجه به فشار اقتصادی و روحی که به قشر حاشیه نشین می آید. ساکنین آن اغلب حس شان، یا درکشان کم شده که جامعه شناسان نیز به آن اشرا کرده اند که وقتی درد، رنج و محرومیت زیاد شود، دیگر فرد کرخت شده و قادر به انجام کاری نیست. لذا دچار عصیان می شود. پس در این مناطق وقتی این عصیان به شکل بغض اجتماعی در می آید، این بغض می تواند تبدیل به دیالیکتیک جبرانی شود یعنی تبدیل به جرم، یا تبدیل به دیالیکتیک مفلوج مثل رشوه گیری، اعتیاد، خودکشی و... شده یا تبدیل به دیالیکتیک قطبی مثل جنبش ها و عملیات چریکی و انقلابات و... می شود.
افرادی که در مناطق حاشیه نشین زندگی می کنند، از ساختار قدرت و سیاست عمومی جامعه جدایی یافته و به عنوان گروه اجتماعی پست تلقی می شوند، حاشیه نشینان به نوبه ی خود با تردید به جهان می نگرند. جهان حاشیه نشینی به لحاظ اجتماعی بعد منفی دارد. بدین معنا که حاشیه ها از چشم دیگران مناطق پست تلقی می شود.

جاذبه شهرنشینی و رفاه شهری این افراد را از زادگاه خویش کنده و به سوی قطب های صنعتی و بازار های کار می کشاند اکثر آنها مهاجرین روستایی هستند که به منظور گذراندن بهتر زندگی راهی شهر ها می شوند.

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.