مقالات داستان کوتاه یتیم و رسول خدا (ص) . ۱۳۹۴/۰۷/۰۱ کودک یتیمی به حضور رسول خدا (ص) آمد و چنین عرض کرد : پدرم از دنیا رفته ، مادرم ،بینوا و بی بضاعت است ، خواهرم ، شوهر و سرپرست ندارد، از چیزهائی که خدا به توعنایت فرموده به من اطعام کن ، تا خداوند خشنود گردد. پیامبر (ص) تحت تاثیرقرار گرفت به او فرمود : چقدر نیکو سخن می گوئی ؟ سپس به بلال حبشی فرمودبا شتاب به حجره های همسران من برو ، و جستجو کن ، اگر چیزی از طعام هست بیاور. بلال رفت و به جستجوپرداخت و مشتی خرما که ۲۱ عدد بود، یافت و به حضور پیامبر (ص) آورد. پیامبر مهربان اسلام (ص) خرماها را سه قسمت کرد، هفت عدد آن را به آن کودک یتیم داد، و فرمود بقیه را بگیر، هفت عدد آن را به مادرت بده و هفت عدد دیگر را به خواهرت بده. کودک یتیم در حالی که خوشحال بود از نزد رسول خدا (ص) رفت . در این هنگام ، معاذ (یکی از اصحاب) برخاست و دست نوازش بر سر آن کودک یتیم کشید و با گفتاری مهرانگیز ، کودک را تسلی خاطر داد . پیامبر (ص) به معاذ فرمود: ای معاذ ! تو و این کار تو را دیدم ، همین قدر بدان ، هر کس سرپرستی یتیمی کند و دست نوازش بر سر او بکشد ، خداوند به عدد هر موئی که از زیر دستش می گذرد، حسنه و پاداش خوبی به او می دهد، و گناهی از گناهان او را محو می کند و بر درجه و مقام معنوی او می افزاید. برچسب:داستان میانگین امتیاز کاربران: 0.0 (0 رای) 12345 برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود