هـمـه با هــم

برای فــردای ایتـــام

مقالات

خدا سایه پدر را از سر هیچکس کم نکنه

خدا واسه بنده هاش همه جوره نعمته. نعمت فقط واسشون گذاشته. غیر نعمت و رحمت هیچی نیس تو این دنیا. ولی بعضی ها تقدیرشونه که این نعمتو داشته باشن و بعضیام تقدیرشون اینه که این نعمتو نداشته باشن.

زندگی بزرگه. عظمت این دنیا اونقدره که دنیای کسب و کار واسش مثل یه دونه برنج می مونه. من تو این دنیای برنجی گم شدم. ببین من چقدر تو این دنیای برنجی کوچیک و ضعیف و پستم و از اونطرف برو بالاتر ببین جلوی دنیایی که این دنیای کسب و کار برنجشه من چیم. و جلوی اون دنیایی که این دنیا بزرگه واسش الکترونه من چیم. برو بالاتر و ببین من جلوی خالق همه اینا چیم.

ولی اون خالق مهربون تر از ایناس. اون خالق انقدر با تدبیر هست که روی دنیاش زوم کنه تا به من برسه و حاجتامو ببینه و بشنوه و برآورده کنه.

می خوام از این به بعد دیگه هرچی درس می گیرم از زندگیمو بنویسم. مثل قبل. دیگه تنبلی نکنم. البته با دیدی متفاوت تر نسبت به گذشته تجربیاتمو می نویسم.

حرف این همه خفت و کوچیکی در مقابل خدامو پیش کشیدم که بگم چقد ناقصم. اگه یه لحظه به خودم واگذاشته بشم چی میشم. می خواستم که بگم پر از نیازم.

یکی از این نیازا پدره. خدا وقتی می خواست دنیا رو درست کنه می دونست که چیا نیاز داریم و چیا می خوایم که واسمون درست کرد. می تونست به جای این که بچه رو از خون بسته ی مرد و زن دیگه ای به دنیا بیاره، تنها با اراده ای از خاک کف زمین بلندش کنه و بشه انسان. اما این کارو نکرد. چون هر انسانی به پدر و مادر نیاز داره. هرکودکی به مراقبت نیاز داره. به سایه ی بالاسر نیاز داره. و برعکسشم هر پدر و مادری هم موقه پیریش به یه عصای دست نیاز داره. کسی که وقتی چیزی خواست در اختیارش باشه. فوقش این که وقتی مرد کسی باشه بذارتش توی گور. کسی باشه بعد چند سال سر قبرش فاتحه بخونه و خیلی نیازای دیگه.

ولی گوشه هایی از این دنیا بی نظمی هایی هست که به چشم ما بی نظمیه. ولی تدبیر خداس که منشا تمام نظم های دنیاس.

من همیشه از حکمت ها گفتم. خدا واقعا هرکار می کنه یه حکمتی توشه. اینا شعار نیس. این جمله رو منم مثل شما زیاد شنیدم ولی فرق من با شما اینه که من لمسش کردم این حکمتا رو. فهمیدمشون با جون و دلم.

و حالا یه حکمت دیگه که امروز ازش حرف می زنم. دلیل این حکمتو هنوز نمی دونم ولی می دونم که پشت این ناگواري دنیا به کام من، یه تدبیری واسه موفقیت منه. واسه سربلندی من.

چهار ماه قبل از تولد من و حضورم تو این دنیای خاکی، پدرمو از دست دادم. پدری که امروز همه بهش می نازند و می بالند و من ندارمش. پدر من از بچگی تا به امروز یه قاب عکس بوده روی طاقچه. پدر من یه مشت خاطره بوده. پدر من آخی گفتنای خیلیا در مواجهه با این یتیمی من بوده. پدر من ترحم کردنای خیلیا از روی احساس ضعفشون واسه من بوده. منتای اطرافیان روی سرم بوده. هجده ساله پدر من ایناس. اما من پدر ندارم.

نمی دونین چه آتیشی تو دلم بوده این هجده سال. وقتی که توی بچگی معلم از تک تک بچه ها می پرسه شغل پدر؟ من باید بگم مرده. وقتی که از تو چهره معلم باید ترحم رو می دیدم و این زور بود. وقتی که اسم منو توی جشن عاطفه ها توی مدرسه می دادن چون من پدر ندارم. منو جز مستضعفا می ذاشتن چون من پدر ندارم. توی دنیای بچگیم می سوختم از این بی پدریم. اما بازی می کردم و اسمم بچه بود. کسی نمی فهمید تو دل این بچه چیه. وقتی که داداشم باهم دعواهای سخت می کردن و نعره هاشون بی آبرویی واسه من بود تو در و همسایه. وقتی که منو مورد خفت قرار می دادن جلو کس و ناکس و سرم داد می کشیدن. پدر نداشتم که جلوی دهنشونو بگیره. پدر نداشتم سرمو تو سینه بگیره. پدر نداشتم وقتی توی کوچه کتک می خوردم بالاخواهم در بیاد. نداشتمش وقتی عموم بلالای مونده تو خونشو بر می داشت می آورد و به ما می داد که بخوریم. وقتی که کسیه های برنج آفت زده و خورد شده ی درجه آشغال می آوردن در خونه می دادن که ما بخوریم. کجا بود بابام که بیاد و اینا رو بریزه تو صورتشون.

گفتم دوران بچگیه تموم میشه. بزرگ شدم و اسمم شد یه نوجون. اما هنوز پدر ندارم. پدر بالا سرم نبود که مثل همه ی پدرا بخواد خرج فوتبال بازی کردنمو بده. مثل همه پدرا پول خوابگاه رفتمو توی تهران بده که دیگه با خفت تمام به خاطر هدفم خونه ی این و اون نباشم. هر روز زخم زبون پدر بزرگ میلیونرمو نشنوم. بخاطر بی پدری دست جلوش دراز نکنم.

آره پدرم بالای سرم نبود. نبود که وقتی داداشم منت این زندگی به اصطلاح خودشون مفرح رو روی سرم گذاشتن جلوشون وایسه و جوابشونو بده. بگه به شما چه من پدرشم. من باید خرجشو بدم که میدم.

حالا اول جونیمه. سرمایه می خوام که کار بزنم. ولی پدری ندارم که اگه سرمایه نداره حداقل بالای سرم باشه و اعتبارش بشه سرمایه ام.

از نعمتای خدا پدر سهم من نشد. خودش می دونه و خودش. منم فقط از خودش می خوام که خلاهای زندگیمو پرکنه.

خدایا دوستدارم.

 

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.