مقالات کودک یتیم . ۱۳۹۴/۰۷/۰۱ سفر کردم شبی در خاطراتم من از آنچه گذشته مات ماتم در آن روز ها که بابا یار ما بود همو همدم همو غمخوار ما بود در آن روز ها که با هم شاد بودیم زبند هر چه غم آزاد بودیم در آن روزی که روز تار ما بود که روز رفتن غمخوار ما بود درآنروزی که بعد از او غم آمد که غمها بیش وشادیهاکم آمد اگر از آسمان شادی ببارد دلی که غم گرفت شادی ندارد دلی دارم ولی دانم که دل نیست دل پزمرده غیر از آب و گل نیست خداوندا همی نالم به درگاه کشم ازسینه من درهرسحرآه خداوندا برافکن کاخ ظالم بگردان هرچه باباست شادوسالم مسلم برچسب:شعر میانگین امتیاز کاربران: 0.0 (0 رای) 12345 برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود