مقالات کودکی کوزه شکست و گریخت . ۱۳۹۴/۰۷/۰۱ کودکی کوزه ای شکست و گریست که: «مرا پای خانه رفتن نیست چه کنم اوستاد اگر پُرسد؟ کوزه ی اب از اوست از من نیست زین شکسته شدن دلم بشکست کار ایام جز شکستن نیست چه کنم گر طلب کند تاوان؟ خجلت و شرم کم ز مردن نیست1 گر نکوهش2 کند که کوزه چه شد سخنیم از برای گفتن نیست کاشکی دود آه می دیدم حیف، دل را شکاف و روزن3 نیست چیزها دیده و نخواسته ام دل من هم دل است و آهن نیست روی مادر ندیده ام هرگز چشم طفل یتیم روشن نیست کودکان گریه می کنند و مرا فرصتی بهر گریه کردن نیست دامن مادران خوش است، چه شد که سر من به هیچ دامن نیست؟ خواندم از شوق، هر که را مادر گفت با من که مادر من نیست از چه یک دوست بهر من نگذاشت؟ گر که با من زمانه دشمن نیست؟ دیشب از من خجسته روی بتافت4 کز چه معنیت دینه بر تن نیست؟ طوق5 خورشید گر زمرد بود لعل من هم به هیچ معدن نیست لعل من چیست؟ عقده های دلم عقد6 خونین به هیچ مخزن نیست اشک من گوهر بنا گوشم اگرم گوهری به گردن نیست کودکان را کلیج7 هست مرا نان خشک از برای خوردن نیست جامه ام را به نیم جو نخرند این چنین جامه، جای ارزن نیست ترسم آن گه دهند پیرهنم که نشانی و نامی از من نیست کودکی گفت: مسکن تو کجاست؟ گفتم آن جا که هیچ مسکن نیست رقعه8 دانم9 زدن به جامه ی خویش چه کنم؟ نخ کم است و سوزن نیست خوشه ای چند می توانم چید چه توان کرد؟ وقت خرمن نیست درس هایم نخوانده ماند تمام چه کنم؟ در چراغ روغن نیست همه گویند پیش ما منشین هیچ جا بهر من نشیمن نیست بر پلاسم10 نشانده اند از آن که مرا جامه خز ادکن11 نیست نزد استاد فرش رفتم گفت: «در تو فرسوده فهم این فن نیست همگنانم12 قفا زنند13 همی که تو را جز زبان الکن14 نیست من نرفتم به باغ با طفلان بهر پژمردگان شکفتن نیست گل اگر بود، مادر من بود چون که او نیست گل به گلشن نیست گل من خاره های پای من است گر گل و یاسمین15 و سوسن نیست اوستادم نهاد لوح به سر که چون هیچ طفل کودن نیست من که هر خط نوشتم و خواندم بخت با خواندن و نوشتن نیست پشت سر اوفتاده ای فلکم نقص «حطی» و جرم «کلمن»16 نیست مزد بهمن همی ز من خواهند آخر این آذر است بهمن نیست چرخ، هر سنگ داشت بر من زد دیگرش سنگ در فلاخن17 نیست چه کنم؟ خانه ی زمانه خراب! که دلی از جفاش ایمن نیست پانوشت: 1- خجلت: خجالت و شرمندگی 2- نکوهش: سرزنش 3- روزن: شکاف، سوراخ 4- روی بتافت: روی برتابید، رو برگرداند 5- طوق: گردن بند 6- عقده: غم، غصه، گره 7- کلیج: نان بزرگ روغنی، کلوچه 8- رقعه: وصله 9- دانم: می توانم 10- پلاس: گلیم ضخیم، پارچه کهنه 11- خز ادکن: نوعی خز بسیار تیره و مرغوب 12- همگنان: دوستان، رفیقان، همنشینان 13- قفا زنند: پس گردن می زنند 14- الکن: گنگ، لال، نارسا، ناگویا 15- یاسمین: یاسمن، نوعی گل 16- حطی و کلمن: کنایه از الفبا، ترتیب حروف الفبای عربی را با در نظر گرفتن ارزش عددی آن ها با «ابجد» «هوز» «حطی» «کلمن» و...مشخص می کند. 17- فلاخن: وسیله ای که با آن سنگ پرتاب می کنند. برچسب:شعر میانگین امتیاز کاربران: 0.0 (0 رای) 12345 برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود