مقالات تقدیم به کودکان یتیم و بی سرپرست . ۱۳۹۴/۰۷/۰۱ تقدیم به کودکان یتیم و بی سرپرست. تو هم دوست داشتی آرزوهایت را که در کوچه های ویرانه گم شده اند دوست داشتی رازهایت را وقتی نگاه می کردی، معجزه بوجود می آمد تو ترانه ی غمگینی بودی پر از وحشت مادر پر از وسوسه در شعرهای پدر که از تو باران بوجود آوردند شعر شدی چون ستاره و سرود تو را از کوچه ها جدا ساختند از درختانی که با تو حرف می زدند و از شبی که خواهد رسید دلت گرفته بود زیبای کوچک از مدرسه- که به جای زنگ تفریح صدای گلوله به گوش می رسید خفاش ها شهر را گرفته بودند تمام لحظه ها شب اند – شب تو هیچگاه صبحانه نخوردی و با جنگ بزرگ شدی سهم تو از دنیا، تنها شهادت برادرانت بود تو پنجره ات را دوست می داری که قطره های تگرگ متجاوزند هنوز بیداری کوچه ها و خانه ها بوی سهم تو و شعرهای پدر را می دهند معجزه شد در چشم هایت کودک زیتون می دانم دریاها بین من و تو فاصله انداخته است تو دیگر تنها نیستی ما قایق می شویم و هیچ طوفانی نمی تواند جدایمان کند.... برچسب:شعر میانگین امتیاز کاربران: 0.0 (0 رای) 12345 برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود