هـمـه با هــم

برای فــردای ایتـــام

مقالات

تقدیم به کودکان یتیم و بی سرپرست

تقدیم به کودکان یتیم و بی سرپرست.

تو هم دوست داشتی آرزوهایت را

که در کوچه های ویرانه گم شده اند

دوست داشتی رازهایت را

وقتی نگاه می کردی، معجزه بوجود می آمد

 تو ترانه ی غمگینی بودی

 پر از وحشت مادر

 پر از وسوسه در شعرهای پدر

که از تو باران بوجود آوردند

 شعر شدی چون ستاره و سرود

 تو را از کوچه ها جدا ساختند

از درختانی که با تو حرف می زدند

و از شبی که خواهد رسید

 دلت گرفته بود زیبای کوچک

 از مدرسه- که به جای زنگ تفریح

 صدای گلوله به گوش می رسید

 خفاش ها شهر را گرفته بودند

تمام لحظه ها شب اند – شب

 تو هیچگاه صبحانه نخوردی

و با جنگ بزرگ شدی

 سهم تو از دنیا، تنها شهادت برادرانت بود

 تو پنجره ات را دوست می داری

 که قطره های تگرگ متجاوزند

 هنوز بیداری

 کوچه ها و خانه ها بوی سهم تو

 و شعرهای پدر را می دهند

 معجزه شد در چشم هایت کودک زیتون

 می دانم دریاها بین من و تو فاصله انداخته است

تو دیگر تنها نیستی

 ما قایق می شویم

و هیچ طوفانی نمی تواند جدایمان کند....

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.