هـمـه با هــم

برای فــردای ایتـــام

مقالات

در ازای این مبلغ ناچیز، سفر کربلای قبول شده رو به پای همسرم نوشته بودند...

عاشق همسرم بودم و اون رو بیشتر از هرکسی دوستش می داشتم؛ اما دست تقدیر اون رو از من گرفت .
چندماهی بود که از فوت همسرم می گذشت. توی این چندماه چندبار خوابش رو دیده بودم. تا اینکه یه شب توی خواب به من گفت: تو چرا به کربلا نمی روی؟
من به او گفتم با این شرایط اقتصادی و مالی، چه وقت رفتن به کربلاست!؟
به من گفت که من وقتی زنده بودم هرماه با بیست هزار تومان به کربلا می رفتم . تو چه فرقی با من داری که نمیتونی با این پول به کربلا بروی؟
از خواب که بیدار شدم به دنبال تعبیر خوابم بودم اما به نتیجه ای نرسیدم تا اینکه خوابم رو با امام جماعت مسجدمان در میان گذاشتم. ایشان به من گفت حتماً ایشان ماهیانه این مقدار پول رو صدقه می داده یا صرف کارهای خیر می کرده...
از مسجد تا دم در خونه به این فکر می کردم که همسرم چه پولی رو ماهیانه صرف کارهای خیر می کرده که من از اون بی اطلاعم تا اینکه یادم آمد ایشان دو تا بچه یتیم رو تحت پوشش داشت و ماهیانه بیست هزار تومان به حساب اون دو نفر واریز می کرد.
برام خیلی جالب بود که توی اون دنیا در ازای این مبلغ ناچیز، سفر کربلای قبول شده رو به پای همسرم نوشته بودند.
من هم تصمیم گرفتم علاوه بر واریز معوقه ها، راه همسرم رو ادامه بدهم و ماهیانه مبالغ معین شده رو به حسابشون واریز کنم. این داستان رو برای فرزندانم هم نقل کردم و از اونها نیز خواستم این راه رو ادامه بدهند.

نقل خاطره از حامی طرح اکرام ایتام استان قزوین


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.