هـمـه با هــم

برای فــردای ایتـــام

مقالات

ثروتمند زندگی کنیم، بجاى آنکه ثروتمند بمیریم

با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط
یه زن و شوهر با ٤ تا بچه شون جلوی ما بودند.
وقتی به باجه رسیدند و متصدی باجه،
قیمت بلیط هارو بهشون گفت، ناگهان
رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود که پول کافی ندارد و نمیدانست چه بکند.......!!!
ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس ١٠ دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت،سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا،این پول از جیب شما افتاد.مرد که متوجه موضوع شده بود،بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت: متشکرم آقا........!!!!
مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه هایش شرمنده نشود، کمک پدرم را پذیرفت؛
بعد ازینکه بچه ها همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند، ما آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم.....
"آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم"..............
ثروتمند زندگی کنیم،
بجاى آنکه،
ثروتمند بمیریم
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.