به گزارش روابط عمومی خیریه عترت بوتراب، شهریور سال جاری در جریان توزیع بسته اقلام و لوازمالتحریر، گروهی از نویسندگان و خبرنگاران، همراهمان شدند تا تصویرگر رنج و محرومیت فرزندانی باشند که زندگی در نهایت فقر را تجربه میکنند. مشاهدات این سفر به مجموعه داستانهای کوتاهی تحت عنوان"همه فرزندان سرزمین من" تبدیل شده است که هر هفته در صفحه 16 روزنامه شرق، پرتیراژترین روزنامه غیردولتی کشور چاپ میشود. "همه فرزندان سرزمین من" حاصل سفرهای کوتاهمدت به زندگیهای مردمانی است که الفبایشان با آبروداری آغاز میشود و با یاری دیگری پایان مییابد. مردمانی که زندگیشان در نگاه نخست هیچ شباهتی به هموطن امروزی ما در شهرهای بزرگ نزدیک خانههایشان ندارد و با فقر روزگار میگذرانند. هر داستان از چند زاویه نوشته شده است و با درکنار هم قرار دادن آنها میتوان تصویری تقریباً کامل از آنچه در هر خانهای جاری است به دست آورد؛ نویسنده داستانها از زاویه مشاهده خود، روایتِ مادر خانواده، فرزندان و افراد حاضر دیگر مانند بستگان یا آشنایان این داستانها را بیان میکند تا این تصویر بهتر و دقیقتر به دست آید. این داستانها بر اساس مشاهدات این سفرها، گفتههای اعضای خانوادههای ایتام و اسناد موجود در «موسسه خیریه عترت بوتراب» نوشته شده است. برای خواندن بیست و هشتمین داستان کلیک کنید: در این خانه غم حاکم نیست! لینکهای مرتبط: داستان اول- مهمانِ مملکتِ دلِ «مملکت» خانم داستان دوم-میهمان سفره "گوهر"ی از بهشت داستان سوم- ارثیه پدری؛ ترس و تنهایی داستان چهارم- در خدمت به امید؛ حرکت یا برکت؟! داستان پنجم- علم بهتر است یا ثروت؟! داستان ششم- هیچ آرزویی ندارم! داستان هفتم- فقر به عبارت اکرم داستان هشتم- لباس عروس؛ راه رهایی؟! داستان نهم- اینجا، چراغی روشن است داستان دهم- در خدمت و خیانت به امید داستان یازدهم- قطره قطره دریا؛ قطره قطره اشک داستان دوازدهم- امنیت؛ آرزو یا رؤیا؟! داستان سیزدهم- اصلا کسی هست؟ داستان چهاردهم- درمانگر درد خود داستان پانزدهم- چشم هایش داستان شانزدهم- رقیه یا خاطره داستان هفدهم- کوچ دختران لردگان! داستان هجدهم- خودکشی؛ آغاز یا پایان؟ داستان نوزدهم- تبعیدیهای دشت تنهایی داستان بیستم- دل سوخته کوچههای خوی داستان بیستویکم- اذا زلزلت الارض زلزالها داستان بیست و دوم- کمک داستان بیست و سوم- رنجهای کوکب خانم داستان بیست و چهارم- رنجهای کوکب خانم داستان بیست و پنجم-مامان ناراحت میشود داستان بیست و ششم - شام غریبان داستان بیست و هفتم- شام غریبان