ساختن مدرسه براى ایتام در سال 1352 و همزمان با ایام فاطمیه، در خانهاى قدیمى در خیابان خیام تهران سخنرانى داشتم. مجلس مربوط به یکى از اصناف بازار بود که روبروى بازار در خانه مرحوم آیتالله میرخانى برگزار مىشد و جمعیت کثیرى نیز شرکت مىکردند. وقتى این عالم بزرگوار از دنیا رفت، معلوم شد که در روستاهاى کوهستانى و با کمک مردم بیش از پنجاه مسجد، درمانگاه، غسّالخانه و مدرسه ساخته است. روز سومِ آن جلسه پنج روزه پیشنهادى به اعضاى آن صنف دادم و گفتم: به طور ماهیانه هر کسى 10 تومان براى انجام کارهاى خیر پرداخت و در دفترى هم ثبت نام کند و اوّلین نفر، خودم هستم. روز بعد مدیر آن صنف به من گفت: شما 10 تومان خود را بدهید. هیئت اصناف با پولهاى جمع شده در یکى از محلات فقیرنشین ابن بابویه شهررى، حدود سه هزار متر زمین خریدند و مدرسهاى دو طبقه و مجهز براى تحصیل کودکان ساختند و به مناسبت اینکه نزد قبر ابن بابویه بود، نام آن را «مدرسه صدوق» گذاشتند. بانیان نیکوکار، قبل از ماه مهر و آغاز سال تحصیلى مدارس، جواز مدرسه را از آموزش و پرورش گرفتند و به مسئولان اداره گفتند: ما از شما چیزی نمىخواهیم؛ همه چیز را خودمان تأمین مىکنیم. با همفکرى چند نفر براى اوّل مهرماه، سى نفر کودک یتیم را پذیرش کردند، بهترین معلّمها را دعوت کردند و کمبود خانههاى ایتام را نیز تأمین کردند و آرامشى براى خانوادهها ایجاد شد. آن بانیان خیر مىگفتند: ما این بچّهها را تربیت مىکنیم تا معارف دین را که یاد گرفتند به خانواده و خویشان انتقال دهند. در آن سال همه دانشآموزان آن مدرسه با معدل بیست قبول شدند. اکثر آنان پس از اخذ دیپلم در کنکور نیز قبول شدند و درصد موفقیت دانش آموختگان آن مدرسه از همه مدارس منطقه بیشتر شد. در حال حاضر تعدادى مهندس، دکتر، استاد دانشگاه، دبیر و مدیران خوب و متدیّن از بین آن کودکان تحویل جامعه شده است که هر کدام پشتوانهاى براى چند خانواده یتیم شدهاند. آثار سخنرانىها در جامعه مرحوم آیتالله رضا صدر که قبل از انقلاب من را به مسجد امام حسین(ع) واقع در میدان امام حسین(ع) دعوت مىکرد، مىگفت: منبرت اثرگذار است ولى خودت نمىتوانى دنبال آثارش بروى. درست هم مىگفت؛ ما که نمىتوانستیم دنبال فرد فرد مردم برویم تا ببینیم که این سخنرانى قرآنى و روایى، چه اثراتى بر آنان خواهد داشت. گاهى اتّفاق مىافتاد که در شهرستانها، دکتر و وکیل و شخصیتهایى که در بدنه حکومت بودند در اوّلین برخورد اظهار آشنایى مىکردند. از آنها سؤال مىکردم که شما کجا مرا دیدهاید؟ میگفتند: زمانى که دانشگاه تهران یا اصفهان یا فردوسى مشهد بودیم ـ در تهران، ماه مبارک رمضان در مسجد امیر، در اصفهان طی ایام فاطمیه و در مشهد در ایام رجبیه ـ در جلسات سخنرانى شما شرکت مىکردیم. حتى چند سالى که به خارج از کشور مىرفتم، آنجا هم خیلىها را در مسئولیتهاى مختلف مىدیدم که مىگفتند ما در سالهاى قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، پاى منبر شما مىآمدیم. بعضاً شنیده مىشد که مىگفتند ما دین خود را از منبرهاى شما داریم. مسلمان شدن چند مسیحى یک مکانیک که از شرکت کنندگان در سخنرانىهای من بود، یک روز گفت: یکى از همسایگان محل کارم مسیحى است و براى جذب او به اسلام، خیلى صحبت کردهام. اگر اشکالى ندارد چند جلسه او را پاى منبر شما بیاورم. گفتم: نه تنها اشکالى ندارد، بلکه واجب است که او را بیاورى. پیامبر اکرم(ص) نیز یهودیان و مسیحیان را به مسجد دعوت و با آنها صحبت مىکرد. دین ما دین منطق و دلیل است؛ دین فکر و اندیشه است. فرد مسیحى، پس از چند نوبت شرکت در جلسات، روزى گفت که مىخواهم مسلمان شوم. مسائل را برایش گفتم و در جلسهاى از شبهاى ماه مبارک رمضان به طور رسمى به دین اسلام تشرف پیدا کرد. وى در آن جلسه، چند دقیقهاى هم براى مردم صحبت کرد. همچنین در ایامی که ظهرهاى ماه مبارک رمضان در مسجد امیر سخنرانى مىکردم، خانمى مسیحى هم چند بار همراه یکى از دوستانش پاى منبر آمده و به اسلام گرایش پیدا کرده بود. روزى پیشم آمد و گفت که به خاطر مطالب مستدلى که از قرآن و روایات شنیده است، مىخواهد مسلمان شود که ایشان هم به دین اسلام تشرف پیدا کرد. در طول سالیان طولانىِ تبلیغ با افراد متعددى برخورد کردم که مىگفتند: ما مسیحى بودیم و با تبیینى که شما از معارف اسلام داشتى، توسّط دوستانمان با مباحث شما آشنا شدیم و به اسلام گرایش پیدا کردیم.