مادر که باشی مدام دلت میلرزد، قلبت در جایی بیرون از بدن میتپد، عشق را با تمام وجودت حس میکنی، قویتر میشوی، مهربانتر میشوی، تکیهگاهتر میشوی ... مادر بودن را که تجربه کنی، همه کودکان دنیا برایت مهم میشوند، غم هیچ کودکی در دنیا را تاب نمیآوری و حتی وقتی کودکی غریبه جلوی پای تو به زمین میافتد، هول میشوی، دستش را میگیری، گردوخاک از زانوانش میتکانی و آرامش میکنی. برای مادر بودن نیاز نیست حتما مادر شوی، گاهی کائنات تورو در مسیری قرار میدن که بدون اینکه مادر شوی، حس قشنگ مادر بودن رو تجربه میکنی؛ حسی که با هیچ چیزی قابلمقایسه نیست... دنیا پر است از فرشتههای مهربانی که مادر نشدهاند اما با تمام وجود مادر بودن را تجربه کردهاند، عشق دادهاند و عشق گرفتهاند. یکی از این فرشتههای مهربان خانم السادات حسینی، مادر خیّر 44 سالهای است که به خواست همسرش مادر نشده اما مادری کرده است... مادری میکند... برای سیده زینب 9 ساله، از فرزندان کوچک بوتراب در استان کهگیلویهوبویراحمد، دو سال است که او را تحتپوشش خود گرفته، درست چند ماه بعد از اینکه پدر زینب به رحمت خدا رفته. حامی مهربون زینب با ما از حال و هوای مادری میگوید، از حسهای قشنگی که توی این مسیر تجربه کرده، وقتی باهام حرف میزد، تمام لحن و بیانش پر از ذوق و عشقی بود و گاهی چنان بغضی میکرد که حرفهایش پشت بغض و پلکش محو میشد.آنچه در زیر میخوانید گفتگوی ما با این مادر یا ملکه مهربانی است: از حال و هوایی که دارید برامون بگید و اینکه چی شد توی این مسیر قدم گذاشتید؟ حس بسیار قشنگی دارم، شما نمیدانید من در چه شرایطی بودم، نه اینکه مشکل بچهدار شدن داشته باشم اما همسرم بنابر دلایلی نمیخواست بچه داشته باشیم. بعد از 17 سال تصمیم گرفتم که این حرکت را انجام بدم و به نوعی دوست داشتم یک فرزندی را تحتحمایت خودم داشته باشم و البته برایم بسیار مهم بود که حتما مادر داشته باشد. زینب خانم چند سالشه؟ و طی این مدتی که ایشون رو تحت حمایت گرفتین، پیش اومده خلایی رو توی وجود خودتون احساس کنید؟ یا ترغیب شوید حس مادر بودن را تجربه کنید. زینب من 9 ساله هست. بله زیاد. دقیقا شب عید فطر که به دیدن زینب رفتم، متنی رو نوشتم که هنوز با خواندن اون متن دگرگون میشم. همه موضوعاتی که در رابطه با زینب هست، داستانوار برای خودم نوشتم که خاطره به جا بماند. از باب اول و آن لحظهای که چی شد و چی نشد که تصمیم گرفتم زینب دخترم بشه، را روی کاغذ آوردم، روزی که همراه زینب بودم و با تمام وجود احساس میکردم مال منه، دختر منه. همراه زینب، مادر بودن رو خیلی جاها حس کردم. چطور با بوتراب آشنا شدین و برای حمایت این موسسه را انتخاب کردین؟ توی اینترنت سرچ کردم تا موسسهای پیدا کنم که بتوانم یه دختر سید رو به من معرفی کنه. به اسم بوتراب رسیدم و بعدش هم طی جلساتی که با کارشناسان موسسه داشتم، اعتماد من به بوتراب شکل گرفت و حتی بعدها بیشتر و بیشتر هم شد. چون قرار است بازنشسته شوم، دوست دارم به صورت افتخاری کمک کنم و با موسسه همکاری داشته باشم.