به گزارش روابط عمومی موسسه خیریه عترت بوتراب، در روزهای گذشته مطلبی با عنوان "روشی ناخوشایند برای کودکان کار کرمانشاه/ خبری که از گریه کودک تاثرانگیزتر بود" در روزنامه باختر کرمانشاه انتشار یافت که بسیار بحث برانگیز بود و عکسالعمل عدهای را به همراه داشت. روزنامه باختر کرمانشاه چنین نوشت: میگفت هر روز صبح که پشت چراغ قرمز توقف میکنم با یک جعبه که چند بسته آدامس را در آن جای داده، جلویم سبز میشود. چهره معصومش با قد و قواره نحیف و لرزانش که او را پسری ۸ تا ۹ ساله نشان میدهد، ترحم مرا بر میانگیزد، تا بستهای آدامس از او بخرم. تقریبا این کار یومیه من شده است، چون هر روز و هر وقت پشت چراغ قرمز متوقف میشوم سراغم میآید و آدامس را جلویم میگیرد. تازگیها دوست دارد این مشتری هر روزه را «خاله» صدا بزند، من هم به اوعادت کرده بودم. هر بار سر چهار راه در انتظارش بودم که فوری میآمد و بسته آدامسی خرده پولی از «خاله» میگرفت و خندان میرفت دنبال خودروهای دیگر. اما یکی دو روز نبودش، فکر بدی به ذهنم خطور نکرد. انشاا… حادثهای برایش پیش نیامده است. دو سه روزی از آخرین دیدار ما گذشته بود که امروز صبح باز هم سر چهار راه دنبال او بودم شاید ببینمش، نبود، پسر بچه دیگری با سر تراشیده که چشمهایش را به زمین دوخته بود و بستهای دستمال کاغذی را برای خرید نشانم میداد و قبول نکردم چون نیازی نداشتم. سرش را بالا گرفت و گفت: خاله، منم دستمال نمیخری؛ پرسیدم چرا این شکلی شده، موهای سرت چی شد؟! اشکهایش به زمین ریخت و با بغض گریهاش گفت: دیروز مأمورین سازمان…. آمدند بچهها را گرفتند و بردند و سر همه را تراشیدند که دیگر سر چهار راهها کاسبی نکنیم، حالا هم ممکنه از راه برسند، باز دردسر درست میکنند. اشک من هم درآمد. مگر با سر تراشیدن بچههای ۸-۷ ساله کار درست میشود، اینها به قول خودشان نانآور خانوادههایشان هستند ولی نمیخواهند گدایی کنند. کودکان کار جزو آن دسته از آسیبهایی است که هیچ مرزی نمیشناسد و میتوان گفت تمام کشورهای دنیا با این معضل روبرو هستند بطوری که سازمان جهانی کار اعلام کرده است که ۵/۲ میلیون کودک ۵ تا ۱۴ ساله در دنیا در دام کار گرفتار هستند. اما رئیس سازمان بهزیستی کشور در این باره ابراز نظر نموده و قول داده که این کودکان را از ماه آینده به اصطلاح جمعآوری کرده و صراحتا گفته است ماه آینده هیچ کودک کاری در تهران نمیبینیم. لازم به یادآوری است که در آخرین روزهای سال گذشته، یکی از اعضای شورای شهر تهران گفته بود بر اساس آخرین آمارهای ارائه شده، ۱۳ هزار کودک کار در تهران وجود دارد. مسئله کودکان کار در کرمانشاه نیز یکی از معضلاتی است که هرازگاهی از سوی مسوولان ذیربط مطرح شده و موجب انتقاد از مسوولین ذیربط برای ساماندهی آنها و پاکسازی شهر از کودکان مذکور میشوند. اما تا بحال از حالت حرف بیرون نیامده است، کودکان پسر و دختری که در سنین پایین بجای رفتن به مدرسه و آموزش، به دلیل نداشتن پدر یا مادر و یا هر دو و یا بدسرپرست بودن فروش آدامس و شکلات و بعضا افتادن به جان شیشه خودروهای شخصی با یک لنگ و دستمال کثیف و کارهایی نظیر آن، برای آنکه در زمره متکدیان و گدایان قرار نگیرند به اصطلاح فروشندگی می کنند. این کودکان به دلیل سن پایین ممکن است خطرآفرین و درسرساز بشوند و حالا که مثلا یکی از سازمانها قرار شده در کرمانشاه آنها را ساماندهی کند، بردن یک کودک ۸-۷ ساله به آن سازمان و به اصرار سر او را تراشیدن، در کدام ضابطه ساماندهی و مقرراتی دیده میشود، بماند که این کودک و امثال آن از زمانی که توسط مأموران آن سازمان به اصطلاح دستگیر و برای سر تراشیدن به محل آن سازمان میروند به دلیل کمی سن، دچار ترس و وحشت عجیبی شده و ناله و فریادشان عذابآور میشود. اما واقعا با سر تراشیدن این کودکان، مسئله کودکان کار حل میشود؟ نمی دانیم مبتکر این ساماندهی با سر تراشیدن را کدام مسوول طراحی کرده است. حال که سازمان بهزستی کل کشور تصمیم به جمعآوری کودکان کار در تهران گرفته و تعدادشان هم به نسبت کرمانشاه بسیار زیاد و قابل توجه است. اما کودکان کار کرمانشاه عده قلیلی را تشکیل میدهند. سازمان بهزیستی که ظاهرا مسئولیت ساماندهی این افراد را دارد و همکاری و هماهنگی دیگر ارگانهای اجرایی از جمله نیروی انتظامی و شهرداری و مقامات قضایی برای ساماندهی آنها فکر اساسی داشته باشند وگرنه با سر تراشیدن و تهدید آنها کاری درست نمیشود. پس از انتشار این خبر، جمعیت امام علی در جوابیهای که در کانال تلگرامی خود منتشر کرد، چنین نوشته: پیرو مطلب منتشر شده در روزنامه باختر (مورخ یکشنبه 17 مرداد) در مورد کودکان کار، ما را برآن داشت جزئیات بیشتری از حقیقت تلخ ماجرای منتشر شده در آن روزنامه را بازگو کنیم. مطلبی که در آن بیان شده بود که در طرح جمع آوری کودکان کار کرمانشاه، اقدام به دستگیری آنان شده و موی سر کودکان را مانند زندانیان کوتاه کرده اند. اما این مسئله از کجا شروع شده و چقدر حقیقت دارد؟ مدتی است که نمایندگی کرمانشاه جمعیت امام علی(ع) در حال رصد کردن این موضوع می باشد. چرا که اگر نویسنده مقاله فوق الذکر دقیقهای با یکی از کودکان مصاحبه کرده بود و یا اگر حتی مسئولین شهر تمام برخوردی که با این کودکان دارند را در حد همین بازداشت خلاصه کردهاند، اعضای جمعیت امام علی هر روز ساعتها برای این کودکان وقت گذاشتهاند و بسیاری از آنها تحت حمایت این سازمان مردم نهاد هستند. داستان این نوع برخورد و بازداشتها به اردوگاهی به نام اردوگاه چشمه سفید مربوط است. مکانی که راه اندازی شده تا پایگاه نگهداری موقت متکدیان باشد. نگاه سطحی به آسیبهای اجتماعی به خصوص کودکان کار باعث شده مسئولین مربوطه همان نگاهی که نسبت به متکدیان (که اغلب درگیر اعتیاد هستند) دارند را در مواجهه با کودکان معصومی که از سر ناچاری مجبور به کار کردن هستند را داشته باشند و به همان شکل آن هارا نیز "جمع آوری" و فقط جمع آوری کنند، در حالی که ما تاکنون ندیدهایم مسئولی به ریشهی مسئله حتی در ظاهر بپردازد و یا به عواملی که این کودکان را به سرچهارراهها میکشاند، بیندیشد. "حسن" یکی از این کودکان است که همراه با فاطمه 6 ساله ، محمد 2 ساله و پدر و مادر معتادش زندگی میکند. فاطمهای که چند وقت پیش درد دندان امانش را بریده بود و مادر با چاقوی تیز و با خراشی بر لب، دندانش را کنده بود تا پولی برای دکتر نپردازند. پدر و مادر حسن، او را کتک می زنند و به زور سرکار میفرستند. یا محمد و علی که یک ماه تمام کار کرده بودند تا پدرشان را به کمپ بفرستند. رسول کودک دیگر بیان می کرد بعد از اینکه سر چهارراه ما را دستگیرکردند موی سر ما را کوتاه کردند و بعد از کتک فراوان و برداشتن پول ها و آدامس ها، ما را در زیر زمین اردوگاه بین زنان معتاد انداختند. سه روز که آنجا بودیم آنقدر کثیف و تهوع آور بود که هیچ چیزی نخوردیم. آنقدر این کودکان ترسیده بودند که دنبال راه دیگری برای کار کردن می گشتند. یا مهدی ده ساله که هفت خواهر و برادر دارد و پدرشان معتاد بوده و تومور مغزی دارد. بزرگترین بچه خانواده مهدی، دختری متولد هفتاد و نه است که او نیز تومور مغزی دارد. مهدی را هم پس از دستگیری آنقدر کتک زده بودند که دیگر جرات نمی کند سر چهار راه برود. گویا فرمول مسئولین به خوبی جواب داده است! حالا مادر که کمتر از دو هفته است نوزاد جدیدش به دنیا آمده همه فرزندان را هر روز به روستا می برد تا سر زمین مردم کار کنند و چندین و چند مورد اینچنینی که گواه و شاهد آن خود کودکان هستند. اما کدامین مسیر خلاف یا ناسالم جایگزین دستفروشی سر چهار راه ها می شود؟ آیا به مسئولین عزیز ما ربطی ندارد؟ کودکانی که برخی از آنها دیگر سر چهار راه نیستند، اما در لابلای آب فروشی و گلاب فروشی سر مزار توسط خرده فروشان مواد مخدر جهت جابجایی مواد از آنها استفاده می شود. کودکانی که بیش از هر چیز گرسنگی و فقر و نیاز آنها را وادار می کند که از صبح تا پاسی از شب برای تامین نیازهای خود و خانواده کار کنند. ممانعت از کار کودکان آن هم به این شکل و شیوه بدون حل مشکلات و دردها و آسیبهایی که در زندگی این کودکان وجود دارد داستان مضحکی است که گویی تنها ثمره آن پاک شدن چهره شهر از دردهایی است که گویی مسئولین ما نمی توانند وجود آن را تحمل کنند. در نتیجه از آنجایی که مسئله فقط ظاهر شهر است و نه درد کودکان، راه حلهای ساده و پیش پا افتاده و غیراصولی این چنینی، قطعا راه حلهای بسیار خوبی خواهند بود!