هـمـه با هــم

برای فــردای ایتـــام

اخبار

مهره های بی‌مهر کارگر خسته

مهره های بی‌مهر کارگر خسته
طوبی خانم مادری است که بعد از سال‌ها کارکردن در خانه مردم، مهره‌های ستون فقراتش کم آورده‌اند.

به گزارش روابط عمومی موسسه خیریه عترت بوتراب به نقل از سبقت مجاز، برخی‌ افراد هستند که هرگز زندگی روی خوشی به آنان نشان نداده است و باید روزهای دوران سالمندی را نیز به جای بازی با نوه‌ها، با دغدغه نان، شب کنند و دل‌نگران سرپناهی باشند که هر لحظه ممکن است با غضب صاحبخانه به‌دلیل دیرکرد پرداخت اجاره‌بها، دیگر وجود نداشته باشد. حالا غصه بیماری و دغدغه فرزندی هم که باید عصای دست مادر می‌شده و نشده، جای خود دارد.

طوبی‌خانم قصه ما، 68سال پیش در روستا به دنیا آمده است، پدرش کارگری ساده بوده و از همین رو هرگز درس نخوانده است. او می‌گوید: «11ساله بودم که راهی خانه‌بخت شدم، شاید با این امید که زندگی‌ام دگرگون شود اما در این سن، شوهرکردن همان گام اول گرفتاری‌های جدیدی بود که باید تا امروز با تبعات آن دست و پنجه نرم کنم و هر روز بیشتر فرسوده شوم». وی می‌گوید: «شوهرم که کشاورزی ساده بود، 10سال از من بزرگ‌تر بود و مایجتاج اولیه زندگی را تأمین می‌کرد اما راستش را بخواهید‌ ای کاش از ابتدا نبود».
 
او آرزو می‌کند: «ای کاش من هم در کودکی می‌توانستم عروسکی برای خودم داشته باشم و محبت پدر و مادر را درک کنم و زمانی که آماده رفتن به خانه بخت شدم، لباس عروسی را بر تن می‌کردم».
طوبی‌خانم 6فرزند به دنیا می‌آورد که 4 نفر از آنان زنده می‌مانند و 2نفر به روالی که در آن روزها چندان غریب نبوده، راهی جهان ابدیت می‌شوند. این نخستین داغی است که بر دل بانوی قصه ما می‌ماند. حال او یک پسر دارد و 3دختر که داستان هر یک از آنان نیز مثنوی 70منی است که فرصتی جدا می‌طلبد.
 
35سال زندگی و آخر هیچ
طوبی‌خانم می‌گوید: «35سال با شوهرم زندگی کردم اما او قدر باهم بودن و در کنار هم تلاش کردن را نمی‌دانست و نمونه بارز نامردی بود که دیگر نمی‌توانستم تحملش کنم. بودن با او زیر یک سقف، کورسوی روزنه‌های امید را نیز از من گرفته بود و در سن 46سالگی مرا رها کرد و رفت».
حالا همه دخترانش ازدواج کرده‌اند و تنها یک پسر برای مادری که از 11سالگی در خانه شوهر بوده و چندان در جامعه حاضر نشده باقی ‌مانده. حالا او باید تنها پسرش را به دندان بگیرد و بزرگ کند بلکه  او از سرنوشت شومی که برای مادر تاکنون رقم خورده است، نجات یابد.
 
حالا تنها راهی که برایش باقی می‌ماند این است که کار کند تا پاسخگوی نیازهای پسرش و خودش باشد. او که آموزشی ندیده کار کردن در خانه مردم را آغاز می‌کند و کارگری به شغلش بدل می‌شود تا پسر بزرگ و به عصای دست مادری که یک تنه و شرافتمندانه او را بزرگ کرده، بدل شود. حالا چشمان طوبی‌خانم به پسرش دوخته شده، شاید او کلید خروج از سرنوشت محتومی باشد که از زمان به دنیا آمدنش، برای او رقم خورده است.
 
خواسته‌های انسان ساده است؛ یک زندگی ساده، احساس کردن محبت پدر و مادر، چشیدن طعم عشق و دیدن موفقیت فرزندانی که از پوست و گوشت آدمی به‌وجود آمده‌اند.
 
کارکردن در خانه مردم برای یک لقمه نان
بعد از رفتن همسر، تا همین 3سال گذشته در خانه مردم مشغول نظافت و کار خانه بوده است تا اینکه زخم‌هایی که به طرق گوناگون بر جسم و روح طوبی‌خانم در این سال‌ها وارد شده، کار خود را می‌کند و کمردردها و پا دردها شروع می‌شود و در انتها متوجه می‌شود که 4عدد از مهره‌های ستون‌فقراتش آسیب دیده است.
 
پزشک معالج، طوبی‌خانم را از کار کردن منع می‌کند. او دیگر توان خم و راست شدن و زدودن غبار و لکه‌های زنگار شده در و دیوار را ندارد. حالا دیگر رمقی باقی نمانده اما دغدغه نان و سلامتی، غول‌های وحشتناکی هستند که روح و مغز آدمی را چون خوره می‌خورند. همه جسم و جان او زنگار بسته است و هیچ‌کسی هم نیست که از چهره او غباری بزداید. البته این زخم‌ها ریشه در زمانی هم دارد که همسرش او را به باد کتک می‌گرفته و اکنون پس از سال‌ها زحمت و کار، دهان باز کرده‌اند.
 
حقوقی که برای اقساط وام 2میلیونی می‌رود
طوبی‌خانم می‌گوید: «تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) قرار گرفته‌ام و ماهانه 53هزار تومان حقوق برایم تعیین شده است که البته بابت اقساط وام 2میلیون تومانی‌ای که برای پول پیش خانه گرفتم، صرف می‌شود».
حالا او می‌ماند و 45هزار و 500تومانی که به‌عنوان یارانه می‌گیرد و 100هزار تومان اجاره ماهانه سرپناهش، هزینه خورد و خوراک، پوشاک و البته هزینه درمان که هر چقدر ناچیز هم باشد، برای او غول بزرگی محسوب می‌شود.
 
50درصد فلج، 50درصد بهبودی
طوبی‌خانم درباره بیماری خود می‌گوید: پزشکان اعلام کرده‌اند که درصورت عمل کمرم، شانس بهبودی 50درصد است و به‌احتمال 50درصد نیز فلج خواهم شد. اما همه امیدهای طوبی‌خانم برای اینکه پسرش عصای دست مادر در زمان پیری شود، ناامید شده و اکنون 10سال است که امید روزهای پیری مادر به بیماری افسردگی دچار شده و سه فرزند هم دارد که همسرش با پاک کردن سبزی هزینه‌های زندگی را تأمین می‌کند.
غصه‌های طوبی‌خانم در مقابل غم فرزندانش ناچیز است. او دیگر دغدغه‌های خود را فراموش کرده و آنچه باعث آزار و اذیتش شده، دیدن فرزندانی است که تنها مانند گذشته، دغدغه نان و آب آنها را ندارد و ریز‌ریز آب شدن آنان را باید به نظاره بنشیند.
 
البته این تنها پایان ماجرای فرزندان او نیست؛ چراکه یکی از دخترانش نیز از شوهرش جدا شده و درگیر تامین زندگی فرزندان خود است. طوبی‌خانم می‌گوید: فرزندانم خودشان نیازمند کمک هستند و نمی‌توانم انتظاری از آنان داشته باشم. حالا او مانده است و خیل عظیمی از مشکلاتی چون یک سرپناه، یک لقمه نان، بیماری و مخارج آن.
 
طوبی خانم ما دلشکسته و رنجور است. حداقل انتظار داشت در زمان سالمندی مانند بسیاری از همسن و سالانش یک حقوق ساده بازنشستگی از تأمین اجتماعی داشته باشد و با نوه‌هایش بازی کند. اما حالا باید در یک چهاردیواری در نقطه دورافتاده‌ای از شهر همدان که نزدیک باغ بهشت اموات از دست رفته است، زندگی را به تنهایی بگذراند. یک تلویزیون ساده کوچک که تنها یک شبکه تلویزیونی را می‌گیرد تنها همدم او است. حالا وقت زیادی دارد که به تمام رنج‌های 68ساله‌اش فکر کند.
او خیلی سخت پاسخ سؤالات ما را می‌دهد، بسیاری از تلخی‌های زندگیش را تعریف نمی‌کند تا آبرویش را حفظ کند. او هرگز طعم زندگی را نچشیده است؛ طعم یک لبخند، یک دوست داشتن ساده و دوست داشته شدن.
 
این روزها طوبی‌خانم سخت محتاج کمک دیگران شده که هزینه‌های زندگی خود را تأمین کند. همه امیدهایش ناامید شده‌اند. شوهری که باید مأوا و پناهش می‌شد، فرزندانی که باید عصای دستش می‌شدند، همه و همه هرگز آن چیزی که باید، نشدند. زندگی هم روی ناخوش خود را برای طوبی‌خانم نگاه داشته است به‌طوری که ستون فقراتش هم دیگر کم‌آورده است و نمی‌تواند این بار سنگین را تحمل کند.
۱۰ شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۵۷
سایت سبقت مجاز |

نظرات بینندگان

نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید