<p dir="RTL"><span>به گزارش روابط عمومی موسسه خیریه عترت بوتراب به نقل از شهر امید، حضور برخی از آدمها در زندگیمان برای این است که به یادمان بماند که هنوز هم میتوانیم ساده، <span>محبت </span>کنیم. هنوز هم میتوانیم با اتکا به معمولیترین وسایل و داشتههایمان هرچند ساده و اضافه کردن کمی خلاقیت که چاشنی کارمان میشود در «بزنگاههای» زندگی «دیگرانی» که حتی ممکن است آنها را ندیده باشیم یا در طول عمرمان تنها یکبار ببینیمشان چنان موثر ظاهر شویم که تا لحظات پایانی عمر ما و آنها، طعم خوش این حرکت انسانی در خاطر بماند.</span></p> <p dir="RTL"><span> </span></p> <p dir="RTL"><span>در دنیایی که برای پیشرفت چنان از یکدیگر سبقت میگیریم که گاهی افراد را نادیده میگیریم، هستند افرادی که دلخوشی افراد بیبضاعت باشند؛ خیرینی که از مال دنیا دارایی زیادی ندارند اما دل بزرگی دارند که جهان با همه بزرگیاش در آن بهراحتی جا میشود!</span></p> <p dir="RTL"><span> </span></p> <p dir="RTL"><span>نمیخواهد نام و نشانی از او در این مصاحبه باشد؛ شما که غریبه نیستید بارها و بارها با او تماس گرفتم و چندین ساعت با او صحبت کردم تا نهایتا راضی شد بدون قید نامش و عکسی از خودرویش با ما صحبت کند؛ میگفت مصاحبه نمیکنم تا ریا نشود؛ من این کار را برای رضایت خدا و خلقش انجام دادم تا دیگر کسی به مانند من درد نکشد!</span></p> <p dir="RTL"><span> </span></p> <p dir="RTL"><span>خودروی سمندش را چند ماهی هست که به <span>دامادهای بیبضاعت</span> شهرش «<span>کرج</span>» میدهد تا در شادی آنها سهیم باشد! روی کاغذ A4 با فونتی درشت نوشته: «به نام خالق خوبیها، خودروی اهدایی به دامادهای کمبضاعت بهعنوان ماشین عروس»</span></p> <p dir="RTL"><span> </span></p> <p dir="RTL"><span>میگوید: «من خودم در زمان ازدواجم آنقدر مشکل داشتم که شاید اگر کمی این مشکلات ادامه پیدا میکرد قید ازدواج را میزدم و نمیخواهم هیچ دامادی به مانند من <span>رنج </span>بکشد.» نسخهپیچ یک داروخانه در شهر کرج است و با اینکه تا ساعت 22 بدون هیچ استراحتی کار میکند اما راضی است به رضای خدا، «عروسی من با مشکلات زیادی همراه بود، نظرات مختلف و اختلاف نظرات زیادی پیرامون جشن ازدواج ما وجود داشت، بهطوریکه هر لحظه احتمال اینکه عروسی را کنسل کنم وجود داشت و یکی از همین چالشها نیز بود، تا اینکه برای حل این مشکل نهایتا با خودم کلی کلنجار رفتم و با کلی عذر و خجالت از همکارم درخواست کردم تا خودرویش را برای ماشین عروس به من قرض بدهد. او هم سریع و بدون هیچ معطلی خودروی سمندش را داد؛ اما خودم خجالتزده بودم و در تمام طول مراسم استرس داشتم که مبادا برای خودرو که امانتی همکارم است اتفاقی بیافتد هرچند که بعد از مدتی همین خودرو سمند همکارم را خریدم و حالا ماشین عروس دامادهای زیادی میشود.»</span></p> <p dir="RTL"><span>او که تقریبا حدود سه ماه است خودروی خود را به دامادهای کمبضاعت <span>اهدا </span>میکند، میگوید از زمانی که این کار خیر را شروع کرده تماسهای زیادی بهخصوص از شهرستانهای اطراف بهخصوص اراک، زنجان، قزوین، مشهد و... داشته تا «سمندش» را ماشین عروسشان کنند. از او در مورد شرایط واگذاری خودرویش به دامادهای کمبضاعت میپرسم و میگوید: «عروس و داماد دوست دارند در طول عروسی با همدیگر در خودرو تنها باشند و من هم این موضوع را درک میکنم، به همین دلیل من ماشینم را کاملا در اختیار آنها قرار میدهم و طبیعی است که بخواهم شرایط اهدا را کمی سختگیرانهتر در نظر بگیرم و به همین دلیل هم حتما ضمانتهای لازم از متقاضیان اخذ میشود.»</span></p> <p dir="RTL"><span>او میگوید: «حتما خانه پدر و مادر عروس و داماد و محل دقیق برگزاری مجلس را از دامادها جویا میشوم و پس از اطمینان خودرو را با کمال میل در اختیار آنها قرار میدهم.»</span></p> <p dir="RTL"><span>24 سال سن دارد و سه سال است که ازدواج کرده، میگوید بارها قصد داشته تا قدمی برای حل مشکلات جوانان بهخصوص در حوزه ازدواج بردارد اما راهش را نمیدانسته تا اینکه یک روز در خیابان کرج ماشین شاسیبلندی را در خیابان میبیند که روی شیشه عقب آن نیز متنی با مضمون اهدای خودرو به دامادهای کمبضاعت نوشته شده بود و این مسئله جرقهای را در ذهن او روشن میکند. او میگوید: «بعدا شنیدم راننده آن خودرو بنا به دلایلی آگهی را برداشته و دیگر خودرو خود را به دامادهای کمبضاعت نمیدهد به همین دلیل در ادامه مسیرم مصممتر شدم.»</span></p> <p dir="RTL"><span>او که نمیخواهد نامش در گزارش درج شود میگوید: «هنگامیکه با همسرم در این مورد مشورت کردم او نیز خوشحال شد که میتوانیم گرهی از کار عروس و دامادی آن هم در ابتدای زندگیشان بگشایم؛ اما باید توجه داشته باشید که در کلانشهر کرج خودرو سمند دیگر یک خودرو معمولی محسوب میشود و همه مایل هستند در صورت <span>توانایی مالی </span>یا خودرو گرانقیمت و لوکس کرایه کنند یا از اقوام و خانواده خودرویی بهتر از سمند را بهعنوان خودرو عروس انتخاب کنند، به همین دلیل عمده تماسهای ما مربوط به خارج از کرج است که محدودیتهای بیشتری را شامل میشود.</span></p> <p dir="RTL"><span>با همسرم که صحبت کردم او استقبال کرد اما روزهای زیادی به تبعات احتمالی این کار فکر کردیم چراکه ممکن بود خودرو را پس ندهند یا تصادف کرده یا به بهانه عروسی از ما دریافت کنند و با آن اقدامات مجرمانه انجام دهند؛ موضوع را خیلی کنکاش کردیم و نهایتا گفتیم ازآنجاییکه تصمیم ما <span>خیر </span>است انشاءالله خدا هم به ما کمک میکند به همین دلیل این آگهی را روی شیشه خودرو نصب کردم.»</span></p> <p dir="RTL"><span>مصاحبه با او را در ساعات پایانی شب و در راه بازگشت به منزلش انجام میدهیم، با اینکه خسته است اما به شوق اینکه بتواند چراغی را در زندگی فردی روشن کند به سوالاتمان پاسخ میدهد؛ تاثیر این اقدام خیرش را در این سه ماه بهندرت در زندگی نوپایش دیده بهگونهای که زندگیاش پر از انرژیهای مثبت شده و از این اقدامش بسیار خوشحال است: «من نسخهپیچ داروخانهای در کرج هستم من درد مردم را میبینم! میبینم که مردم با دردهای جسمی خود و عزیزانشان آنقدر درگیر هستند که گاها از یاد میبرند که به یکدیگر محبت کنند، تنها سعی دارم که به مردم کمک کنم تا درد زندگیشان کمتر آنها را اذیت کند؛ میخواهم به خلق خدا <span>کمک </span>کنم تا خدا هم این را ببیند و به ما نظر کند!»</span></p> <p dir="RTL"><span>میگوید زندگی خوبی دارد و حتی به همه مجردها پیشنهاد میکند زودتر ازدواج کنند تا زندگیشان سامان بگیرد و هدفی پیدا کنند و ادامه میدهد: «با خدا معامله کردم اما با این حال توقعی هم از خدا ندارم چراکه دوست دارم به مردم حتی بهاندازه پر کاهی هم که شده کمک کنم تا آنها نیز خوشحال شوند.»</span></p> <p dir="RTL"><span>زیاد مایل به صحبت کردن نیست و هر از چندگاهی میان صحبتهایش ناغافل باز هم تاکید میکند که اسمی از او منتشر نشود، میگوید: <span>«باید همه یاد بگیریم هرچند کوچک به مردم دردمند کمک کنیم تا آنها نیز از این دو روز زندگی لذت ببرند.»</span></span></p>