<p dir="RTL"><span>دوره اول اردوی "نخستین دیدار" با امام رضا برای فرزندان تحت پوشش موسسه خیریه عترت بوتراب برگزار شد. در این دوره 22 روزه که از روز چهارشنبه مورخه 3 شهریور 95 آغاز و تا 24 شهریور ادامه یافت، 1700 نفر از فرزندان 12 تا 18 ساله دختر و پسر در قالب 5 گروه از 5 استان تحت پوشش به مشهد الرضا مشرف شدند</span><span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"><span>گفتنی است اردوهای سیاحتی و زیارتی به منظور بالا بردن عزت نفس در فرزندان و تقویت بنیه اعتقادی خانوادههای ایتام در دستور کار موسسه بوتراب قرار گرفته است. هدف از اجرای طرح "نخستین دیدار" با امام رضا، تقویت روحیه معنوی فرزندان تحت حمایت این موسسه و ترویج فرهنگ ناب ارتباط با اهل بیت و همچنین برقراری ارتباط نزدیک و صمیمی با فرزندان بود.</span></p> <p dir="RTL"><span>همیشه گمان میرفت در روستاهای دورافتاده و محروم، در بدترین شرایط، در سختیها و مشکلات، کمتر کسی را میتوان یافت که از مشکلات راه پلهای ساخته باشد برای رسیدن به قله موفقیت و تبدیل آرزوها به واقعیت. در طول برگزاری اردوها، با گروهی از دختران تحت پوشش موسسه همسفر شدیم. طی</span><span> چند روزی که در خدمت فرزندان عزیزمان در مشهد بودم، پای صحبت دختران زیادی نشستم و با بسیاری از آنها به ویژه دختران کهگیلویه و بویراحمد آشنا شدم.</span><span dir="LTR"> </span></p> <p dir="RTL"><span>در این اردو همواره به دنبال برقراری ارتباط با فرزندان، گوش دادن به صحبتها و نشستن پای درد و دلهایشان بودیم. تا اینکه با دختری از روستاهای دهدشت واقع در استان کهگیلویه و بویراحمد آشنا شدم. اگرچه اکرم از لحاظ هوشی و درسی وضعیت قابل ملاحظهای داشت اما آنچه که در او بسیار برجسته بود، درک وضعیت و رسیدن به خودباوری عمیقی است که از خود، خانواده، محیط زندگیاش به دست آورده و زندگی را همانگونه که هست پذیرفته بود. وجود وضعیت نابسامان و سختیهای زندگی را قبول کرده اما هرگز اجازه نداده بود که این موضوع او را از ادامه تحصیل و لذت بردن از دیگر داشتههای زندگی بازدارد. گفتههایش حاکی از آن بود که او میداند و میتواند که بر سختیها چیره شود.</span></p> <p dir="RTL"><span> اکرم، دختری از روستاهای دورافتاده دهدشت است. از وقتی که با اکرم در اتوبوس آشنا شدم، تا زمان خداحافظی، هرباری که خواست در مورد حامی و پدر معنویاش صحبت کند، اشک از چشمانش سرازیر شد. حرفهای زیادی برای گفتن به حاج آقای سیدی داشت. از لحظاتی تعریف میکرد که حامی برادرش، آقای یوسفی، برای جویا شدن از احوال برادرش به خانه آنها زنگ میزند و هربار که اکرم صدای آقای یوسفی را میشنود، بارها و بارها آرزو میکند که کاش او هم روزی بتواند صدای حامی خودش را بشنود. شنیدن صدای پدر معنویاش یکی از بزرگترین آرزوهای وی شده است. اکرم دوست داشت عکس پدرش را ببیند، عکس حاج آقا سیدی را به او نشان دادیم، بهت زده شده بود، میگفت این دقیقا همان تصویری است که از پدرم در ذهنم ساختهام، همان شخصیت مهربان و خوش لباس، حتی اعضای چهره او تقریبا همان چیزی است که در ذهن من نقش بستهاند</span><span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"><span dir="LTR"> </span><span>این شد که باهم تصمیم گرفتیم صدایش را ضبط کنیم تا حداقل بتواند قسمتی از حرفهای دلش را به گوش پدرش برساند. ویدئوی کوتاهی تهیه کردیم که دقایقی به طول انجامید زیرا اکرم هربار که میخواست بگوید" خیلی دوست دارم صدای شما را بشنوم" گریه میکرد و میخواست که ضبط ویدئو را از ابتدا شروع کند. تا اینکه ویدئو ضبط شد ولی اشک و ناراحتی نگذاشت آنگونه که میخواست حرفهای دلش را بازگو کند</span><span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"><span>شخصیت محکم، مستقل و سرشار از انرژی مثبت، امید به آینده، رضایت از زندگی مواردی بودند که به وفور در اکرم دیده میشد. برخلاف همسن و سالان خودش که در تب و تاب داشتن تبلت و لپتاپ و آیفون و .... هستند، نه تنها اکرم از نداریهای زندگیاش شکایتی نمیکرد بلکه میگفت نداشتن پول کافی باعث شده که وی از لحاظ درسی نتیجه بسیار خوبی کسب کند. بسیاری از همکلاسیهایش که توان مالی مناسبی دارند، با پرداخت هزینههای بالا در کلاسهای تقویتی شرکت میکنند ولی نتیجهای که اکرم به تنهایی و با پشتکار خودش کسب میکند را بدست نمیآورند. میگفت دانشآموزان با سطح مالی خوب تلاش و پشتکار در درس خواندن ندارند زیرا فکر میکنند با وجود پول و شرکت در کلاس تقویتی میتوانند به نتیجهای که میخواهند برسند، اما دریغ از اینکه نتیجه گرفتن فقط پشتکار میخواهد و بس</span><span dir="LTR">!</span></p> <p dir="RTL"><span>اکرم از معدل ترم گذشته خود رضایت چندانی نداشت و میگفت بیماری و افسردگی حاد مادرش سبب شد که نتیجه دلخواهش را کسب نکند. با شنیدن این صحبتها انتظار شنیدن معدل 12 و یا 13 را داشتم اما معدل او 18.5 بود! قطعا او در خود استعدادی فراتر از این نمره سراغ داشت. او که در رشته تجربی تحصیل میکند، علاقه و استعداد خاصی در درس زیست و شیمی دارد، برخلاف سایر همکلاسیهایش و حتی بسیاری از دانشآموزان شهرنشین، از معلمین روستایی انتظار دارد که در کلاسهای درس زبان، به زبان انگلیسی صحبت کنند، زیرا این موضوع کنجکاوی او را نسبت به گفتههای معلم برمیانگیزد و او را به کشف آنها وامیدارد.</span><span dir="LTR"> </span></p> <p dir="RTL"><span>زندگی در روستای دورافتاده سبب شده است که اکرم روزانه 12 هزار تومان بابت ایاب و ذهاب برای رسیدن به مدرسه در شهر پرداخت کند. این مبلغ برای او و خانوادهاش رقم زیادی محسوب میشد اما هرگز او را از رفتن به مدرسه دلسرد نکرده بود. در طول سال تحصیلی، یک هفته در خانه برادر، یک هفته در خانه دایی و خاله و بستگان دیگر که ساکن شهر هستند، زندگی میکند. میگفت خلاصه هرجور که شده خودم را به مدرسه میرسانم، خدا هر روز به یه نحوی خودش پول رفت و آمد رو میرسونه!</span></p> <p dir="RTL"><span>بر خلاف اقتضای سنی و همینطور سایر همسن و سالان خودش که میپندارند زندگی در شهر چقدر لوکس و جذاب است، اکرم فکر میکند که چه زندگی آرامی در روستایشان دارد، از چه آب و هوای پاکتری استنشاق میکند و چه تغذیه سالمتری نسبت به پایتختنشینان دارد. از طرز تهیه کره و کشک و پخت نان در روستا، از بو و عطر آن، از انواع میوههای فصلی و کوهی و طعمهای ترش و شیرینشان، از انواع گیاهان دارویی و موارد استفاده آن در درمان انواع بیماری، از تنها گاوی که دارائیشان است و قرار است آن را برای عروسی و مراسم ازدواج برادرش بفروشند، از کتابهای قدیمی که در مورد تاریخچه روستایش خوانده بود، از ریشه نامگذاری روستا به "امامزاده بهلول"، از پیادهروی 7 کیلومتری برای بازدید قبری به طول 5 متر و عرض 2 متر در بالای کوهی در نزدیکی روستا، از ماری عظیم الجثه که درون آن خفته است، این مار همان ماری بوده که تمام مردم روستا را میکشته و بهلول که بعدها لقب پهلوان میگیرد، تنها کسی بوده که موفق به نابود کردن مار شده است؛ از مادرش، پدرش، مادربزرگهایش، از چند همسری مردان روستا و .... سخن گفت و تحلیلهای جالبی در مورد هر یک ارائه کرد که از یک دختر 17 ساله ساکن روستایی محروم و دورافتاده انتظار نمیرفت</span><span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"><span>مطمئنا در سایه اندکی حمایت و توجه، اکرم پتانسیل تبدیل شدن به یکی از سفیران مهربانی موسسه بوتراب و ایفای نقش به عنوان یک حامی را دارد. انشالله.</span></p>