به گزارش روابط عمومی خیریه عترت بوتراب به نقل از سبقت مجاز، پسرک کنار الوارهای سوخته کز کرده و از ترس برخود میلرزد. دست خواهرش در دستانش است. نگاهی با بغض به او میکند و دستش را میفشارد. شعلههای آتش هنوز از پنجرهها بیرحمانه زبانه میکشد و هر چه در سر راه دارد میبلعد. 2 کودک در کنار در ایستادهاند و دود شدن زندگیشان را با چشمانی خیس نظاره میکنند. مادر مریض احوال است و پدر به همراه همسایهها تلاش میکنند آتش را به زانو درآورند روز چهارشنبه حوالی غروب بود که آن اتفاق ناگوار افتاد. پدر خسته از کار روزانه به خانه رسیده بود و داشت استراحت میکرد. مادر در آشپزخانه مشغول پختن غذا بود و محدثه مشقهایش را مینوشت اما محمد در گوشهای از اتاق دور از چشم پدر و مادر داشت با فندک بازی میکرد که ناگهان شعلههای آتش خانه را در آغوش کشید. همهچیز در یک چشم به هم زدن دود شد. تمام وسایل خانه در آتش سوخت و خانواده، بیسرپناه شدند؛ خانوادهای که مادر هنوز تحت درمان برای سرطان است و پسر کوچولو به مشکل پلاکت خون دچار است. این زوج 10سال است که ازدواج کردهاند و حاصل این ازدواج دختری 8ساله و پسری 3ساله است. پدر محمد با چشمانی غمبار میگوید: ساعت 5:30 بعدازظهر بود که از سرکار به خانه برگشتم و در گوشهای از اتاق دراز کشیدم تا استراحت کنم. پسر 3 سالهام هم کنار من بود اما نمیدانم کی از پیش من بلند شد و فندک را از آشپزخانه برداشت و آن اتفاق افتاد. او با بغضی در گلو میگوید: نمیدانم چه کنم. پسرم مشکل پلاکت خون دارد و از 9ماهگی تحت نظر پزشک است و هرچند وقت یکبار به بیمارستان میرویم. او هر بار خون دماغ میشود و چند روزی طول میکشد تا مشکلش برطرف شود. مشکلش بهگونهای است که هر چه از زمان خونریزی میگذرد خونریزی بیشتری میکند. همسرم هم 2 سالی میشود که با سرطان میجنگد و تاکنون 2 بار عمل کرده است. هر 25روز یکبار باید یک میلیون و 200هزار تومان برای آمپولهای همسرم کنار بگذارم؛ هزینههای آزمایش، ماموگرافی، سونوگرافی و... هم به کنار. من راننده سرویس مدارس هستم و تا جایی که توانستهام سعی کردهام که از کسی پول دریافت نکنم و خودم از پس مشکلات برآیم اما یک جایی آدم کم میآورد و هر کاری میکند اوضاع رو به راه نمیشود.الان سالهاست مسکن مهر ثبتنام کردهام اما هزینههای درمانی باعث شده که هیچ پساندازی نداشته باشم که مابقی پول را پرداخت کنم حالا هم آتشسوزی خانهام به مشکلات اضافه شده است. زندگی در زیرزمینی نمور یکی از همسایههای این خانواده که از همان لحظات اول آتشسوزی در کنار آنها بوده به ما میگوید: این خانواده با 2 فرزندشان در این زیرزمین نمور و تاریک زندگی میکرد. بندههای خدا مشکلات زیادی دارند و حالا سوختن وسایلشان باری دیگر بر مشکلاتشان افزوده است. صاحبخانه از روزی که این اتفاق افتاد به آنها گفته باید خانه را خالی کنند و دلیلش هم این است که مستأجر دیگرش از این وضعیت راضی نیست و میگوید که امنیت ندارد. تاکنون همسایهها سعی میکردند حداقل برای هزینههای درمانی همسر و پسرش کمکشان کنند اما حالا آتش گرفتن تمام زندگیشان مشکل را دوچندان کرده است. فرشهای سوخته در گوشهای از حیاط افتاده و مابقی وسایل نیمهسوخته هم زیر باران خیس و غیرقابل استفاده شدهاند. یکی از مردان همسایه در حال رنگ زدن خانه است تا صاحبخانه حداقل از این بابت از آنها پولی نگیرد. همسایه دیگر گفته یخچال به آنها میدهد و آن یکی فرش میدهد اما باز هم مشکلات این خانواده زیاد است. همسایهها همراه شدند همسایه دیگری که در حیاط ایستاده میگوید: این بنده خدا راننده سرویس مدرسه است و بهخاطر بیماری زن و بچهاش خیلی در مضیقه است. برای همین زیرزمینی که لوله فاضلاب از اتاقش رد شده ماهی 430هزار تومان پول میدهد و در کنار آن مخارج درمانی خانوادهاش را هم دارد. مگر یک آدم چقدر توان دارد که بتواند از پس همه مشکلات برآید. همسایهها از وقتی که متوجه شدهاند این خانواده مشکلات زیادی دارد تا جایی که توانستهاند کمکش میکنند. یکی از خانمهای همسایه برخی اوقات مادر محمد را تا بیمارستان همراهی میکند تا شیمیدرمانی او انجام شود. ما همه همنوع هستیم و اگر وجدان داشته باشیم از غم یکدیگر ناراحت میشویم و سعی در کمککردن به هم میکنیم. او میگوید: آن شب بچهها از ترس مثل بید میلرزیدند. وقتی چشمام به محمد 3ساله افتاد یاد دختر خودم افتادم و خیلی ناراحت شدم. من پدر هستم و درد پدر محمد را میفهمم. آن شب بچهها را با خودم به خانه بردم تا کمتر احساس ترس کنند. فقط برای رضای خدا از همسایهای که مشغول رنگ کردن خانه است میپرسیم چند روز است که وقتتان را برای رنگکردن این اتاقها گذاشتهاید و او میگوید: از فردای روز حادثه من اینجا هستم الان 4-3 روزی میشود. تمام سیمکشیهای خانه سوخته بود همه را عوض کردیم. الان در و دیوار خانه 5دست رنگ خورده اما هنوز نیاز به رنگ دارد. او میگوید: هیچ وقت برای پول کار نکردهام الان هم فقط و فقط برای رضای خدا اینجا مشغول کار هستم و امیدوارم مشکلات این خانواده هر چه زودتر برطرف شود. میخواهیم خانه دار شوند اما همان همسایهای که به ما زنگ زد و ماجرا را به ما اطلاع داد میگوید: صاحبخانه اصرار دارد که آنها را از زیرزمین خانهاش بیرون کند. تمام تلاش ما هم این است که این بندههای خدا صاحب خانه شوند تا حداقل از این بابت مشکلی نداشته باشند. گویا مسکن مهر ثبتنام کردهاند اما پولشان کم است و نتوانستهاند تحویل بگیرند. تا الان تعدادی از همسایهها برای وسایل خانه کارهایی انجام دادهاند اما هنوز برای خانه پولی جمع نشده و نیاز به همراهی افراد بیشتری است.