به گزارش روابط عمومی خیریه عترت بوتراب به نقل از شهروند، هرازگاهی گوشهوکنار شهر بازارچههای خیریه برپا میشود. بازارچههایی که بعضا به نفع گروه ویژهای از مددجویان است و اغلب وابسته به موسسات خیریهای که سالهاست از تأسیس آنها میگذرد. خیریههایی که عملکردی روشن و شفاف دارند، اهداف مشخصی را دنبال میکنند و در جذب مددکار دقت و توجه لازم و کافی را به عمل میآورند. مدتی پیش از طریق خانم جوانی که مددکار موسسه خیریه ایلیاست با فعالیتهای این موسسه که کودکان کار و خیابان را تحت پوشش قرار میدهد، آشنا شدم. مددکار جوان که نقاش و نویسنده است سال ١٣٨٦ و در جریان برگزاری ورکشاپ روز جهانی کودک با خیریه ایلیا آشنا شده و هر سال همراه دوستانش تعدادی از کودکان کار را برای خرید کفش و لباس عید به بازار بزرگ شاهعبدالعظیم میبرند؛ بچهها خرید میکنند، نهار میخورند و باور میکنند در روزگاری که بعضی از آدمبزرگها فرصت یک لبخند کمرنگ هم ندارند، هنوز هم دستهای گرم و مهربانی هست که روزگار کودکیشان را رنگینکمانی کند. او میگوید: ابتدای کار من، موسسه فقط در مشکیندشت کرج شعبه داشت، اما در همان سال شعبه دوم هم در شهرری راهاندازی شد و من از ابتدای تأسیس مرکز شهرری با آنها همکاری داشتم. سالهای ٨٧ و ٨٨ کتابخانه امیرعلی را با کمک دو نفر از خیرین راهاندازی کردیم. من حدود دوسال کتابدار و مربی نقاشی موسسه بودم. بچههای موسسه فوقالعاده به کتاب و کتابخوانی و آموزش علاقهمندند، بهترین لحظات تدریسم را کنار این بچهها گذراندهام. روزهایی که با بچهها خرید میرویم برای همه ما روزهای بسیار متفاوتی است. شاید بچهها در وهله نخست خیلی خوشحالیشان را ابراز نکنند و کمی طول بکشد تا در کنار ما احساس راحتی کنند، اما کمکم لبخندهایشان را میشود دید. خیلی از این بچهها برای نخستینبار است که کفش و لباسشان را انتخاب میکنند، یعنی هنوز با پدیده حق انتخاب کفش و لباس برای خودشان مواجه نشدند، حتی خیلی از آنها نمیدانند چه لباسی را دوست دارند و از چه رنگی خوششان میآید. معمولا یک ساعت اول توی بازار شهرری میچرخیم تا بچهها با نحوه خرید آشنا شوند و علایقشان را کشف کنند، بعد از آن خرید میکنیم، اما نهایتا از خریدشان راضی هستند، شادند، تشکر میکنند و مدام برای همگی ما از ته دل دعا میکنند. خوشحالی توی چهرههایشان پیداست. معمولا بچهها در موقع خرید خیلی از خواهر و برادرهایشان صحبت میکنند و دوست دارند برای آنها هم خرید کنند. گاهی اصرار میکنند به جای خودشان برای خواهر یا برادرشان خرید کنند. وقتی هم برای نهار به رستوران میرویم بیشتر اوقات نیمی از غذای خود را برای خانوادهشان میبرند، حتی اگر میل داشته باشند که غذایشان را تا آخر بخورند. این بچهها خیلی بزرگ و مهربانند، شاید برای اینکه از همین کودکی سرد و گرم روزگار را چشیدهاند. ساعت ٩ صبح با خانم نیره آرزومندی، موسس این خیریه قرار گذاشتم. موسسه ایلیا ١٠سال پیش به همت این بانو و با همکاری چند نفر از دوستانش تأسیس شده است. این موسسه بر پایه بهبود ارتقای کیفیت زندگی کودکان نیازمند، حمایتهای ویژه از کودکان کار و خیابان و کودکانی که فقر و خشونت خانوادگی را تجربه میکنند، بنیاد نهاده شده است. شاید مهمترین ویژگی موسسه ایلیا و وجه تمایزش با موسسات مشابه دیگر، توجه ویژهاش به علل پایداری چرخه فقر در کودکان، آسیبهای اجتماعی ناشی از عدم برخورداری از آموزش، فرصتهای تحصیلی و نیز مهارتآموزی است. هدف موسسه تأمین نیازهای اساسی کودکان نیازمند حمایتهای ویژه از قبیل تغذیه، پوشاک، آموزش، حمایتهای اجتماعی، مراقبتهای بهداشتی و از همه مهمتر نیازهای عاطفی آنان است تا مجبور به اشتغال در راههای نامناسب و غیرتخصصی و ازدواجهای زودهنگام نشوند و با ترک تحصیل از کسب آگاهی و رشد اجتماعی خود بازنمانند. موسس گفت: اسم موسسه را «ایلیا» گذاشتیم به دو منظور؛ نخست به برکت نام حامی بیپناهان، مولا علی(ع) و بعد مخفف واژه انگلیسی «ارتقای کیفیت زندگی ایرانیان» است. در ادامه با خانم آرزومندی همصحبت شدهایم. *چه اتفاقی باعث شد به فکر تأسیس این موسسه بیفتید و اصلیترین انگیزه شما از این کار چه بود؟ رشته تحصیلی من مددکاری اجتماعی و پایاننامه کارشناسیارشدم در حوزه کودکان کار و کودکان خیابانی بود. از همان موقع احساس میکردم اصلیترین کار برای کمک به این کودکان آموزشهای مداوم و پایدار است. درواقع شروع آموزش بهموقع کمک میکند این کودکان باوجود اینکه مجبورند در خیابان یا کارگاهها و مراکز مختلف کار کنند، یاد بگیرند به سمت بزه نروند، یاد بگیرند در محیطهای نامناسب چطور از خودشان مراقبت کنند که آسیب نبینند. خانواده این کودکان هم باید آموزشهای لازم را ببینند. بعد از فارغالتحصیلی این ایده را با چند نفر از دوستانی که با هم همفکر و همعقیده بودیم، مطرح کردم. که یک نفرشان مددکار اجتماعی و دو نفرشان روانپزشک کودک بودند. درحال حاضر هم این دوستان جزو اعضای هیأت موسس هستند. اعتقادم این بود که راه رسیدن به اجتماعی سالم، آموزش صحیح و بهنگام کودکان آن اجتماع است، همین اعتقاد، انگیزه اصلی تأسیس این مرکز شد. وقتی خانواده امکان توجه و آموزش صحیح به کودک را ندارد و توجهات جامعه هم بسنده نیست، لازم است دسترسی به آموزش از طریقی دیگر برای کودکان فراهم شود. آموزش جزو حقوق اولیه کودکان است. از بین این کودکان ممکن است تعدادی این استعداد را داشته باشند که در صورت فراهم شدن بستری مناسب به مدارج عالی برسند، نباید این بستر را از آنها دریغ کرد. *حامیان شما از همان ابتدای کار به صورت ثابت و پیوسته از موسسه حمایت میکردند؟ خیر. ابتدای کار حامیان ما دوستان و عزیزانی بودند که هر کدام گوشهای از کار را میگرفتند و کمک میکردند تا کار پیش برود اما این همکاری بهطور ثابت نبود، حتی در سالهای نخست گاهی برای پرداخت حقوق معلمان هم دچار مشکل میشدیم که بعد از مدتی یکی از خیرین پرداخت حقوق معلمان را بهطور کامل تقبل کردند. درواقع اگرچه ٥سال نخست جزو سالهای درخشان کار ما بود، اما سالهای سختی را داشتیم. بیشتر تمرکز ما در آن سالها روی توسعه فعالیتها و طبقهبندی کارها متمرکز میشد. *از سلبریتیها هم کمک گرفتهاید؟ چند تا از ورزشکارها به این مرکز کمک کردند، اما حقیقتا هنوز خودمان درخواست کمکی نکردیم. به این خاطر که کمتر در بخش روابط عمومی تمرکز داشتیم و کار کردیم، تعداد کمتری هم با فعالیتهای این موسسه آشنایی دارند. اما قرار است در سال٩٥ بیشتر تمرکز ما روی تقویت بخش روابط عمومی و معرفی موسسه باشد. *بازارچه خیریه هم برگزار میکنید؟ بله. ١٣ و ١٤ اسفند ماه بازارچه خیریهای در خیابان پاسداران برگزار میشود. بخشی از کارهای بازارچه توسط خانواده خود بچهها اداره میشود، از هر خانواده یک نفر میتواند نماینده باشد و اگر محصولی دارد در آنجا ارایه کند. سعی ما بر این است که بچهها را از چرخه کار در خیابان یا کارگاه خارج کنیم و به آنها و افراد دیگری از خانواده که توانایی کار کردن دارند آموزش دهیم، بچههای بااستعداد میتوانند محصول دست خودشان را به فروش برسانند. *شما با حمایت از این بچهها اوقات و اتفاقات خوشی را برایشان رقم میزنید، لابد این محبتتان را بیپاسخ نمیگذارند، اینطور نیست؟ قطعا همینطور است، با زبان و بیان کودکانهشان هیچ محبتی را بدون پاسخ نمیگذارند. نامههایی مینویسند که بعضا غلط املایی هم دارد اما پر از عشق و محبت است. بچهها در اینجا در فضای امنی که کنار دوستانشان هستند، کودکی را تجربه میکنند. دفترچههای خاطرات اینها پر از نوشتههای بینظیری است. من و همه دوستانم خوشحالیم از اینکه شریک رویاهای بچهها هستیم. به نظرم باید فضایی داشته باشیم که دیگران هم بتوانند در زندگی ما زندگی کنند. *به بخشی از فعالیتهایی که در این مرکز انجام میشود، اشاره میکنید؟ آموزش بر پایه سواد خواندن و نوشتن و حساب کردن. در دو شیفت صبح و عصر ٧٠٠ کودک آموزش میبینند، ارایه تغذیه رایگان و ٢ بار در هفته غذای گرم، غربالگری کامل بچهها و جداسازی بچههایی که نیاز به درمان تخصصی دارند، برگزاری کارگاه آموزش برای والدین، مثل کارگاههای پیشگیری از خشونت خانگی، ارایه خدمات مددکاری، در این خدمات در ابتدا داوطلبان مرکز از طریق غربالگری خانوادهها را شناسایی و بعد طبق اولویتبندی به آنها کمک میکنند، در حال حاضر صد خانواده در این مرکز پرونده دارند که ماهانه به هر کدامشان صدهزار تومان اقلام غذایی کمک میکنیم تا اجازه بدهند بچهها درس بخوانند. عید پارسال با همکاری شهرداری ١٢٠٠ بسته تهیه کردیم که بودجه ٦٠٠ بسته را شهرداری تقبل کرده و بودجه ٦٠٠ بسته را هم خودمان تأمین کردیم. چند مورد هم برای خواهر و برادر بچهها بورس تحصیلی فراهم کردیم. *شرط پذیرش بچهها در این موسسه چیست و بچهها را چطور شناسایی میکنید؟ هیچ شرطی برای پذیرش وجود ندارد، همین که بچهها مراجعه کنند، کفایت میکند، حتی کودک معلولی داریم که بودن کنار بچهها برایش سخت است ولی واقعا سعی کردیم شرایطی را برایش ایجاد کنیم که بتواند کنار بچهها آموزش ببیند. داوطلبان ما در مناسبتهای مختلف در خیابانها اطلاعرسانی میکنند. *موردی بوده که در غربالگریها خانوادهها حقیقت را کتمان کنند تا بتوانند از خدمات شما استفاده کنند؟ و اینکه بفرمایید درحال حاضر اعضای تحت پوشش مرکز چند نفر هستند؟ در اکثر موارد اطلاعاتی که میدهند صادقانه است، حتی گاهی آبروداری میکنند و درواقع وضع معیشتیشان بدتر از آن چیزی است که گفتهاند، اما به ندرت مواردی هم بوده که بخشی از حقیقت را کتمان کردهاند که این هم ناشی از استیصال است، در این موارد سعی میکنیم اگر دروغی هم میگویند، چشمپوشی کنیم. ما در سه مرکز مجموعا ٩٠٠ عضو داریم که ٧٠٠ نفر آنها در مرکز شهرری هستند، صدنفر در منطقه ١٩ و صدنفر هم در مرکز کرج. در موسسه کرج ما الگوی منحصربهفردی داریم و با تفاهمنامهای که با سازمان فنیوحرفهای داریم امکان آموزشهای حرفهای برای اعضای ما فراهم شده، البته خانوادهها هم بهخصوص مادران کرجی خیلی فعال هستند، در زمینه قالیبافی حتی قالیهایشان را به مرحله صادرات هم رساندهاند. یکی از پسرهای ما در مرکز کرج فوقدیپلم مکانیک گرفته و الان در ایرانخودرو مشغول به کار شده است. مرکز کرج ما شبیه خانه امنی است که بچهها در کنار هم درس میخوانند و آموزش میبینند. *در زمینه ورزش و هنر چطور عمل کردید؟ ما فرصتی فراهم کردیم که ١٥٠ کودک پسر دو روز در هفته فوتبال تمرین میکنند و ٢سال پیاپی قهرمان جشنواره فوتبال کودکان کار شدند. ٤٠نفر از دخترهای ما هم عضو تیم والیبال هستند. در زمینه فعالیتهای هنری هم مربیان نقاشی ما در مرکز به بچهها آموزش میدهند. یکی از دخترهای ما که از ٩ سالگی عضو موسسه شد و بازمانده از تحصیل بود، بهزودی نمایشگاه آثار رنگ و روغنش برگزار خواهد شد. خداوند را شاکرم که زندگیام را در مسیری قرار داده که بتوانم به این کودکان خدمت کنم.