ای کاش پدر یک ماه بیشتردوام آورده بود! ۱۹ ساله بودم، قبل از اعلام نتایج دانشگاه، پدر را بر اثر بیماری از دست دادیم، درست یک ماه بعد خبر قبولی من در دانشگاه رسید، ای کاش پدر یک ماه بیشتر دوام آورده بود تابا شنیدنش احساس خوشحالی را درچهره اش می دیدم. سرش را پایین می اندازد، کمی آهستهتر با صدایی لرزان ادامه می دهد: به خاطر سن کمی که داشتم، رابطه ام با او بسیار صمیمانه و دوستانه بود. از خدا میخوام به کسانی که سایه پدر و مادر بالای سرشونه، توفیق بده تا قدردان باشند و از نعمتی که دارند، استفاده کنند. کسانی هم که پدر و مادر ندارند، توفیق داشته باشند که ارتباط عاطفی و معنویشان را با اونها قطع نکنند. بعد از رفتن پدر، مشکلات مالی گریبان گیرمان بود و در مضیقه بودیم، اما لطف خدا شامل حال ما بود و تربیت پدر و مادر هم طوری بود که افراد قانعی بودیم و هرگز مشکلات مالی را سد راهمان نمیدیدیم. درسته که شاید سال به سال روپوش مدرسهمان عوض نمیشد، اما همیشه در زندگی احساس خوشحالی میکردیم، چون در کنار خانواده و افرادی که دوستشان داشتیم بودیم، در کنار خانواده بودن، تنها جایی هست که مشکلات مالی اهمیتش رو از دست می دهد. دوران تحصیل و پیشرفت علمی زمانی که کنکور دادم و وارد کارشناسی شدم، یه دانشجوی معمولی بودم ترم آخر دانشگاه در کنکور ارشد شرکت کردم و قبول شدم، وقتی برای ثبت نام به آن شهر رفتم، دقیقا موقع پر کردن فر مها احساس کردم که من میتوانم در رشته بهتری ادامه تحصیل بدم، منصرف شدم و به خانه برگشتم، موضوع رو برای اعضای خانواده تعریف کردم، مادر و برادر بزر گترم از انصراف من به شدت ناراحت شده بودند، تنها جوابی که به آنهادادم، این بود که این رشته چیزی نیست که من رو اغنا کند. برای کنکور سال بعد، از اواخر مهرماه تا اواخر بهمن، تلاش کردم و رتبه ۱۲ کنکور، نتیجه تلاش من شد. همین قضیه برای کنکور دکتری هم پیش اومد، ترم آخر ارشد با رتبه خوبی در کنکور قبول شدم اما این رتبه رو زمانی به دست آورده بودم که مشغول نوشتن پایاننامه و مطالعات دوره ارشد بودم و فقط با معلوماتی که داشتم، در کنکور شرکت کرده بودم، سال بعد دوباره شرکت کردم و در کنکور دکتری رتبه ۶ کشور را به دست آوردم. در تمام دوران تحصیلی ارشد و دکتری، معدل الف بودهام و چندین مقاله در خصوص ژنتیک نوشتم. تاکنون در چندین کنگره علمی شرکت کرده و در بین ۷۰۰ مقاله شرکتکننده، مقاله من جزو برترینها شناخته شده و به عنوان سخنران آن را ارائه کردهام. حال و روز مادر مادرم ۷۳ ساله و خانهدار است، بیماری قلبی دارد و از کشاورزی که شغل پدر بوده و چند دامی که با کمکهای کمیته امداد تهیه شده، امرار معاش میکند.تقریبا ۶ سال است که دور از خانواده زندگی میکنم. روزگار پس از پدر بعد از اینکه پدر به رحمت خدا رفتند، علاوه بر اینکه پشتیبان عاطفی قوی را از دست دادیم، همه چیز تغییر کرد و مسئولیتهای هر عضو خانواده عوض شد. از طرفی مادر احساس نمیکرد که ما بچهها هنوز در سنی قرار داریم که نیازمند حضور و مراقبت و پشتیبانی پدر هستیم. علیرغم غم سنگینی که حس میکردم، باید به مادر نشان میدادم که با غم نبود پدر کنار آمدهام. در کل باید طوری وانمودمیکردیم که مادر نگران غصه ما نباشد و غمش افزو نتر نشود. بعد از رفتن پدر باید از مسئولیتهای او الگوبرداری میکردیم و تقلیدی از کارها و وظایف او را انجام میدادیم، در حالیکه هنوز به رشد و بالندگی لازم نرسیدیم که بتوانیم مسئولیتهای پدر رو به عهده بگیریم. بعد از پدر، مسئولیت کشاورزی به عهده من بود. خاطره از پدر اولین باری که پدرم از کار من تعریف کرد، مربوط به زمانی بود که خودش بیمار بود و کاری مربوط به ترازبندی زمین کشاورزی را به من سپرده بود، پدرم وقتی نتیجه کار رادید، گفت اگر مهدی این کار را انجام داده، پس دیگه مشکلی نیست. کمتر از یک ماه پس از این قضیه پدرم به رحمت خدا رفت. اون وقتها که کوچکتر بودیم متوجه این مسائل نبودیم ولی حالا فکرمیکنم مسلما این روش یکی از راهکارهای تربیتی پدرم بوده و خدا را بابت آن شکر می کنم. پسر کو ندارد نشان از پدر کاری که خوب انجام میگیره، روی روال بوده و استاندارد کار هست اما قسمتی که مهمه، این هست که نقصها و ایرادها را بشناسی، پیشرفت هم زمانی حاصل میشود که نقصها و ایرادها رو پیدا کنی، اگر من ندانم ونپذیرم که این ضعف در من وجود دارد، هرگز درصدد اصلاح آن نیستم ومطمئنا به پیشرفت نخواهم رسید. الان من متوجه حر فهای پدر میشوم که میگفت آن قسمتی از کار که خوب انجام شده، استاندارد کار بوده، دنبال برطرف کردن نقصها باشید، اون وقت هست که میتوانید به بهترینها دست پیدا کنید. زمان آشنایی با موسسه بوتراب کمتر از دو ماه است که توسط مسئولین امداد استان معرفی و با موسسه بوتراب آشنا شدم، ولی در همین مدت کوتاه، به اندازه تمام عمر سی سالهام آدم خوب دیدم. هرچقدر که با اعضای موسسه آشنا میشوم، معیارهای انسانیت را بیشتر در میان آنها میبینم. در این موقعیت، آدم دلگرم و امیدوار میشه چراکه هنوز هم آدمهایی هستند که دغدغشون فرای دنیای مادی است، وقتی افرادی را می بینی که دغدغه همنوع خود را دارند، میفهمی که به جای دیگری، به سرچشمه دیگری وصل هستند. خدا را شکر میکنیم دینی داریم که تعالیمش جاده را به سمت رشد و بالندگی که لازمه انسانیت است، باز میکند و نقشه راه را به ما نشان میدهد. افتخار ما مسلمانان این هست که انسانیت و وجدان را از تعالیم دینمان گرفتهایم. تاثیر و نقش موسسه بوتراب آشنا شدن با این مجموعه باعث شد که تصمیم بگیرم من هم چنین مسیری را برای آینده انتخاب کنم و امیدوارم که کمک خدا و دعاهای شما باعث شود که من به جایی برسم که بتوانم قدم در این راه بگذارم. پس از اتمام تحصیلات.... تاکنون چند مورد پیشنهاد کاری داشتهام اما فکر میکنم بعد از اینکه درسم تمام شود، با خواست خدا کاربهتری پیدا کنم. مادرم دوست دارد که من به شهر خودمان برگردم اما وقتی میبیند که موفقیت فرزندش در شهری هزار کیلومتر دورتر شکل میگیرد، مانع نمیشود و میخواهد ادامه دهم که آن هم خودش ناشی از محبت و عاطفه مادری است. اما بیشتر از او من خودم شوق برگشت دارم و اولین و و آخرین تصمیم من برگشتن به پیش خانواده است، در کنار خانواده بودن، بودن در کنار کسانی است که دوستشان داری و چه کسی بالاتر از خانواده! آرزو و بزر گترین هدف در زندگی تحصیلی، خانوادگی، اجتماعی، در هر زمینه هدفهای زیادی دارم، مثلا در زمینه تحصیلی، هدفم این است که وارد مقطع پست دکتری و عضو هیئت علمی دانشگاه شوم. اما هیچ آرزویی ندارم، کلمه «آرزو » برای من چیزی ک فرای ذهن هست را تداعی میکند، اگر این گونه باشد که من خواستارش نیستم، در غیر این صورت که دیگر آرزو نیست و به عنوان هدف برای من تعریف میشود و سعی می کنم که به آن دست پیدا کنم. خوشبختی چیست؟ تا زمانی که در بعد معنوی و در مسیر تعالیم دینی پیش میروم، خودم را خوشبخت حس میکنم، خوشبختی برای من زمانی معنی دارد که طبق تعالیم دین عمل کنم، هر زمانی حس کنم که از آن چارچوب خارج شدم، دیگر حس خوشبختی نمیکنم، مثلا اگر زمانی در مورد یکی از هم ولایتیها و یا همکلاسیها کاری از دستم برمیآمده ولی انجام ندادم، حس خوشبختی نمیکنم. درست است که من مشکلات مالی دارم اما مشکلات معنوی هستند که باعث میشود من احساس کمبود کنم و خودم را خوشبخت ندانم. آیا شما فرد موفقی هستید؟ در زمینه تحصیلی شاید خودم را موفق بدانم امادر زمینههای دیگر معتقدم که می توانستم بهتر از این باشم، به نظر من یک جوان سی ساله باید دستی بر سیاست و فرهنگ داشته باشد و از لحاظ علمی و اجتماعی سطح بالایی داشته باشد، کسی که از سطح علمی بالایی دارد ولی از لحاظ سیاسی اینگونه نباشد، فرد موفقی نیست. البته سیاست با سیاسیکاری فرق میکند، منظور من کسی است که دارای تحلیل سیاسی باشد.به عقیده من یک شخص موفق نباید فقط در یک یا دو بعد خودش را پرورش دهد، باید در هر یک از این شاخه ها یک نخبه باشد. علت موفقیت در زمینه تحصیل: در زمینه تحصیل عوامل مختلفی وجود داشت که من بتوانم موفق شوم، اولی توانایی و استعدادی است که خدا به من داده و اراده و لطف الهی بوده، دیگری حضور اعضای خانواده، دوستان و سازمانهایی هستند که از من حمایت کردند و بعد هم عزم و اراده خودم را عامل موفقیتم میدانم. علم بهتر است یا ثروت: روایت داریم از حضرت علی که فرمودند: «العلمُ سلطان » به نظر من ثروت توسط علم دست یافتنی است. خطاب به فرزندان بوتراب: سال نو را به تمام بچه ها تبریک میگویم، امیدوارم سال جدید نقطه عطفی در زندگی آنها باشد و اهدافشان محقق شود. از آنها میخواهم هدفی در زندگی برای خودشان تعیین کنند و این اهداف را بزرگ تعریف کنند و دورنمایی از آینده خود را ترسیم کنند. مطمئن باشند وقتی در مسیر قرار بگیرند، خدا کمکشان خواهد کرد و قطعا اراده خودشان هم قویتر خواهد شد، مسلما هیچ محدودیتی برای آنها وجود نخواهد داشت، خدا را شکر که کمبودهای مالی هم توسط افراد خیّر قابل جبران هست. حرف آخر: از تک تک اعضای خانوادهام که در طول دوران تحصیل علیرغم تمام محدودیتهاو کمبودهایی که داشتیم، مراعات حال مرا کردند، تشکر میکنم، آنها خیلی به من کمک کردند و من خودم را مدیون و بدهکار آنها می دانم. در آخر تشکر میکنم از موسسه و تمامی اعضای بوتراب که واقعا به اهداف عالی انسانی عمل میکنند.